کد خبر: 35180 A

محمود دولت‌آبادی: از کسانی که حقم را ضایع کردند نمی‌گذرم/ من هستم تا رگ گردن‌شان بلند شود!

محمود دولت‌آبادی: از کسانی که حقم را ضایع کردند نمی‌گذرم/ من هستم تا رگ گردن‌شان بلند شود!

محمود دولت‌آبادی می‌گوید: رگ گردن خیلی‌ها برای او بلند می‌شود اما نه تنها آثار او را نمی‌خوانند بلکه آثار نویسندگان دیگر را هم نمی‌خوانند.

ایران آرت: مرتضی کاردر و حامد هادیان در همشهری نوشتند: محمود دولت‌آبادی همانی است که باید باشد؛ نویسنده‌ای که با آثار بزرگی چون "کلیدر" و "روزگار سپری شده مردم سالخورده" و "جای خالی سلوچ" بر تارک ادبیات داستانی ایران می‌درخشد. بی‌آنکه اهل فروتنی‌های ریاکارانه باشد به جایگاهش در تاریخ ادبیات ایران واقف است و بی‌ملاحظه و مداهنه آنچه را در ذهن دارد به زبان می‌آورد. آنچه می‌خوانید حاصل گفت‌و‌گوی ماست با عالیجناب محمود دولت‌آبادی درباره ادبیات و زندگی و نویسندگی.

محمود دولت‌آبادی در ذهن بسیاری به‌عنوان شمایل نویسنده ایرانی جاافتاده است. حتی اگر عموم مردم بخواهند از کسی به‌عنوان نویسنده مثال بزنند نخستین گزینه محمود دولت‌آبادی است.

نه، این خبرها نیست. اصلاً به این چیزها توجه نمی‌کنم.

یعنی هیچ‌وقت متوجه نشده‌اید که تبدیل به شمایل نویسنده ایرانی شده‌اید؟ 

اصلاً الان که شما می‌گویید متوجه شده‌ام. آدم باید کار خودش را بکند. در هر امر طبیعی اینگونه است. جنگل به وقتش سبز می‌شود و به وقتش برگریزان می‌شود.

  هیچ‌وقت این شمایل بودن بر شانه‌هایتان سنگینی نکرده است؟ 

چرا، سنگینی‌اش هست. بالاخره آقای دولت‌آبادی بودن مشکلات خاص خودش را دارد. اما این هم بخشی از واقعیت است. باید با این مشکلات کنار بیایم تا این چهارصباح بگذرد.

شما در طول این سال‌ها بارها با ممنوعیت انتشار آثارتان مواجه بوده‌اید. جایی می‌خواندم که گفته بودید نویسنده‌ای که کارش نوشتن است و صرفاً از طریق نوشته‌هایش ارتزاق می‌کند زندگی دشواری دارد و روزگارش سخت می‌گذرد چه رسد به وقتی که جلوی انتشار آثارش گرفته شود. در سال‌هایی که آثارتان منتشر نمی‌شد، چگونه روزگار می‌گذراندید و گذران امور چگونه بود؟

در همه آن سال‌ها می‌نوشتم و قناعت می‌کردم. من به سختی عادت دارم. اما هنوز نمی‌دانم کسانی که ۱۰سال مانع انتشار کتابم شدند چرا این کار را کردند. می‌خواستند به من آسیب بزنند یا به ناشر یا به چه‌کسی؟ هنوز نمی‌دانم.

قناعت کردید و نوشتید و خواستید که نویسنده ملی ایران باشید. نویسنده‌ای که در کلیدر صدای مردم گذشته است و در روزگار سپری شده، صدای مردم امروز.

هیچی نخواستم. خواستم که فقط این آثار را بنویسم.

فکر می‌کنید نویسنده‌های ما چقدر آثار شما را خوانده‌اند؟ اگر خوانده‌اند چرا تأثیر آثار شما در نوشته‌هایشان معلوم نیست؟ چرا کسی آقای دولت‌آبادی را ادامه نمی‌دهد؟ 

بزرگ علوی اثری ترجمه کرده بود از تئودور نولدکه نویسنده‌ای آلمانی است. به نام "حماسه ملی ایران". نولدکه در این کتاب می‌گوید در ایران اسم فردوسی را که می‌آوری رگ گردن همه بلند می‌شود اما در عمل از هر 10 هزار نفر یکی فردوسی خوانده است. یعنی انگار فردوسی برای این به‌وجود آمده که به او افتخار کنیم. نمی‌خواهم خودم را با فردوسی مقایسه کنم اما من فکر می‌کنم خیلی‌هایشان آثار مرا نمی‌خوانند. آقای دولت‌آبادی هست برای اینکه رگ گردنشان بلند شود اما آثارش را نمی‌خوانند. نه‌تنها آثار مرا نمی‌خوانند، بلکه آثار نویسندگان دیگر دنیا را هم نمی‌خوانند.

تصویری که از شما ارائه می‌شود شاید به‌دلیل همین نخواندن باشد. یعنی اگر کسی کلیدر را خوانده باشد می‌داند که کلیدر یک اثر ملی است، بازتاب اسطوره‌های ایرانی است، نه‌تنها یک اثر ملی است که یک اثر مذهبی نیز هست، اما تصویری که از آقای دولت‌آبادی شکل گرفته، انگار تصویر دیگری است.

آنها که خوانده‌اند تصویری ارائه کرده‌اند که بیشتر بحث‌هایی که درباره من می‌شود بازتاب آن تصویر است تا خواندن کتاب‌ها.

خودتان از چه نویسنده‌هایی بیشتر آموخته‌اید؟

از همه نویسنده‌ها چیز یاد گرفته‌ام حتی از آنهایی که دوست نداشتم. تشخیص اینکه چیزی که نویسنده‌ای نوشته چیز خوبی نیست هم یک جور فهم است. لابد این آثار را تا آخر نمی‌خوانم. ولی نویسندگان عزیز من همیشه آلبر کامو و کافکا و داستایوفسکی و هاینریش بل بوده‌اند. کسانی که اول آدم بودند بعد خواستند آدمیتشان را از طریق نوشته‌هایشان منتقل کنند.

  از نویسنده‌های ایرانی چطور؟

آثار ادبی ایران را از آستانه مشروطه تا روزگار خودم خوانده‌ام. مهم است که آدم بفهمد از میرزابنویس‌های قجری که مملکت را به نکبت کشاندند تا برسیم به 2-3 نویسنده‌ آذربایجانی، تا برسیم به دهخدا چه اتفاق مهمی افتاده است و از کنارش بی‌اعتنا نگذرد.

بعد هم چطور می‌شود آدم صادق هدایت و ابراهیم گلستان و بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری و صادق چوبک و احمد محمود و شاعران بزرگی مثل شاملو و فروغ و سهراب سپهری را نخواند و نشناسد؟ من خوشبختانه در آموختن هیچ تعصبی نداشتم. معتقدم آنچه خلق می‌شود بشری است و برای بشر است. در دوره ما مترجمان هم خیلی مهم بوده‌اند. احترام مهمی برای مترجمان قائلم. آنها بودند که ما را با ادبیات دنیا آشنا کردند. آنها بودند که بر نثر فارسی اثر گذاشتند. محمد قاضی یا نجف دریابندری یا ابوالحسن نجفی که نثرنویسان درجه یکی هستند و در ادبیات مکتوب فارسی تأثیرگذار بوده‌اند.

از میان نویسنده‌هایی که نام بردید، از کدامشان بیشتر آموخته‌اید؟

صادق هدایت. هدایت برای من خیلی مهم است. او به ما گفت که آدم‌ها همین هستند و زبان ما همین است. زبان کوچه بازاری که من در آن رها بودم و آدم‌هایی که با آنها زندگی می‌کردم. منتها منحصر در هدایت نشدم و از دیگران هم یاد گرفتم.

تصویری که از بسیاری از نویسندگان وجود دارد این است که در عرصه اجتماع آدم‌های روشنفکری هستند اما در زندگی شخصی و خانوادگی اینگونه نیستند. شما چقدر تلاش کرده‌اید تا تصویرتان در خانه و جامعه به هم نزدیک باشد؟

این‌ها چیزهای غامضی است. نمی‌شود کسی بگوید که من دموکرات هستم و دموکرات بشود. من لقبی ندارم برای خودم، آدمی عادی هستم که زندگی عادی دارم و حقوق دیگران را ضایع نمی‌کنم. به یاد نمی‌آورم پا روی پای کسی گذاشته باشم. حتی اگر کسی از در خصومت با من مناسباتی داشته در جایی که لازم بوده و ستودنی بوده او را ستوده‌ام. از این بابت وجدان آسوده‌ای دارم. از افرادی هم که در طول این سال‌ها حقوقم را ضایع کردند نمی‌گذرم. در دوره سابق که چپ بودن باب بود یادم هست که می‌گفتم من به آدم موزاییکی علاقه‌ای ندارم. من اگر گفتم سوسیالیست هستم به معنی اجتماعیت بود. یعنی من نباید حق شما را ضایع کنم. من حقوقی دارم که مبتنی است برکار من. شما چرا حق مرا ضایع می‌کنید؟ این چیزی است که از زمان پیامبران بوده و همه به دنبالش هستند. چون اصطلاحش فرنگی است وقتی می‌گویی من سوسیالیست هستم هزار برچسب همراهش می‌آید.

 

محمود دولت آبادی نویسنده نویسنده مشهور دولت آبادی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین