کد خبر: 29982 A

واحد خاکدان: تلاش کردم از مکتب سقاخانه فاصله بگیرم / وقتی در ایران هستیم برداشت‌ کاملی از هنر جهان نداریم/همه چیز درباره یک نمایشگاه متفاوت در گالری ماه

واحد خاکدان: تلاش کردم از مکتب سقاخانه فاصله بگیرم / وقتی در ایران هستیم برداشت‌ کاملی از هنر جهان نداریم/همه چیز درباره یک نمایشگاه متفاوت در گالری ماه

واحد خاکدان گفت که اصولا انسان عجولی است و به همین خاطر برای خلق آثارش آزادانه و بدون طرح قبلی عمل می‌کند.

ایران آرت: واحد خاکدان هنرمند شناخته شده ایرانی سال ۱۳۲۹ در تهران متولد شد و از دوران جوانی در آلمان اقامت دارد. آثار خاکدان با سوژه‌های خاص آنها برای مخاطبان کاملا شناخته شده هستند. نمایشگاه اخیر آثار واحد خاکدان که از 25 آبان در گالری ماه آغاز شد، به دلیل استقبال مخاطبان تا 1 دی ماه تمدید شده است. آنچه می‌خوانید چکیده گفت و گوی هنرآنلاین با این هنرمند است.

 

* نقاشی را به مرور و به طور مرتب و منظم یاد گرفتم و پدرم نیز کمک کرد که برخی تکنیک‌ها و روش‌ها را یاد بگیرم. در دبیرستان که بودم من را مرتب به مسابقات کشوری نقاشی می‌فرستادند و یک بار مدال طلا بردم و در کشور نفر اول شدم. بعد از دبیرستان به هنرستان هنرهای زیبا رفتم و مشوق من برای رفتن به هنرستان هنرهای زیبا غلامحسین نامی بود. سه سال هنرجوی هنرستان هنرهای زیبا بودم و بعد به دانشکده هنرهای تزئینی رفتم که آنجا بعد از دوره عمومی به خاطر اینکه پدرم موافق نبود که من نقاشی بخوانم، رشته‌ام را عوض کردم و وارد رشته معماری داخلی شدم.

* وقتی تحصیلاتم در دانشکده هنرهای تزئینی تمام شد، اولین نمایشگاه‌هایم را سال‌های 53 و 54 در گالری سیحون و تالار قندریز گذاشتم و بعد در چند نمایشگاه گروهی شرکت کردم. سال 57 دوباره یک نمایشگاه در گالری سیحون گذاشتم که همزمان با تغییرات اجتماعی و پیروزی انقلاب شد. بعد از انقلاب هم فکر می‌کنم اولین نمایشگاه انفرادی که در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد، نمایشگاه آثار من بود.

* خیلی پیگیر بودم که از مکتب سقاخانه فاصله بگیرم چون فکر می‌کردم آن نوع کار متعلق به نسلی است که هنوز تحت‌تأثیر نقاش‌هایی مثل پل کله و امثال آن بودند که منجر به مکتب سقاخانه شده بودند. خیلی در پی این بودم که زبان تازه‌ای پیدا کنم. در آن سن مهم نیست که شما چقدر استعداد و توانایی در نقاشی دارید، بلکه چیزی که نقش خیلی اساسی بازی می‌کند، نحیف بودن است. اینکه آدم خیلی ضعیف فکر می‌کند و بسیاری از واقعیت‌هایی که با چنین رفتاری پیوند دارد را نمی‌شناسند. این از محاسن جوان بودن است که آدم فکر می‌کند با هنر و تولیدش می‌تواند دنیا را عوض کند.

* بعد از انقلاب کم‌کم آثارم گرایش اجتماعی پیدا کرد و سعی کردم نحوه زندگی آدم‌ها در شرایط مختلف را در کارم بازنمایی کنم. بعد از انقلاب در یک بازه دو سه ساله یک سری نقاشی کشیدم که آن کارها مخلوطی از فضای سوررئالیستی بود اما در آنها فیگورهایی دیده می‌شد که زندگی‌های محرومانه نقاط دور افتاده را به نحوی تداعی می‌کرد. یک بار شخصی به من گفت که من در آن دوره سوسیال‌‌رئالیست شده بودم، اما من اصلاً از این برچسب‌ها خوشم نمی‌آید چون تجربه‌های زندگی یک هنرمند خیلی متغیر است و احتمال دارد اعتقاداتش به بعضی چیزها بعد از مدتی تغییر کند.

* شما وقتی می‌خواهید فیلمساز شوید، اولین کاری که می‌کنید این است که تعداد زیادی فیلم تماشا می‌کنید تا ببینید یک فیلم چگونه ساخته می‌شود، بنابراین ممکن است ناخودآگاه تحت‌تأثیر یک صحنه یا یک فیلمساز قرار بگیرید و آن را وارد کار خودتان کنید. در مورد نقاشی هم همین‌طور است. شما وقتی می‌خواهید نقاشی بکشید، اولین کاری که باید بکنید این است که نقاشی‌های بسیاری را  ببینید و عجیب نیست اگر تاثیراتی از آنها در کار شما دیده شود. من حتی در این سن و سال هم برای چندمین بار به موزه‌هایی که آثار دوران رنسانس و باروک در آنها زیاد است رفته‌ و آثار را مطالعه کرده‌ام، به همین خاطر یک مقدار بالا و پایین شدن‌های حسی در کارهای من وجود دارد.

* آن زمان قصدی برای مهاجرت به آلمان نداشتم، بلکه هدف اصلی‌ام این بود که به کانادا بروم و خواهرم را ببینم. قرار بر این شد که به اروپا بروم و ویزای کانادا را بگیرم اما ویزا به مشکل برخورد و من مجبور شدم مدتی در آلمان بمانم. دوست من، کامبیز درم‌بخش آنجا بود و مدتی نزد او ماندم. آن موقع نقاشی‌های خیلی کوچک می‌کشیدم و یکی از آن‌ها را به مادر همسر آقای درم‌بخش که یک خانم مسن آلمانی بود، هدیه دادم. او نقاشی من را به یک گالری برد تا آن را قاب کند. نیم ساعت بعد برگشت و گفت یک خانم گالری‌دار می‌خواهد تو را ببیند. من نزد آن خانم گالری‌دار رفتم و آن دیدار نقطه شروع کار من در آلمان بود. یادم است همان شب یک چک دو هزار مارکی به من داد و گفت برو برای من چند تابلو بیاور. همان گالری کوچک در شهر اوبرهاوزن باعث شد که خیلی از آرت دیلرهایی که از نقاط مختلف آلمان به آنجا می‌آمدند تا کارهای‌شان را به آن خانم گالری‌دار بفروشند، کار من را دیدند و به سراغ من آمدند.

* من فکر می‌کنم اتفاقی که در ارتباط با نقاشی‌های غرب برای من افتاد برای خیلی از نقاشان ایرانی می‌افتد. ما وقتی در ایران هستیم برداشت‌ کاملی از هنر جهان نداریم، بلکه فقط عکس‌هایی را در کتاب یا اینترنت می‌بینیم که طبیعتاً با اصل و واقعیت کار تفاوت دارد. اتفاقی که می‌افتد متفاوت بودن رفتارهای ما است. جامعه ما به طور کلی با جوامع اروپایی فرق دارد. رفتار یک هنرمند ایرانی به دلیل داشتن ریشه‌های خیلی عمیق در گذشته، فرهنگ، سنت‌ها و عقاید این مملکت، کاملا با یک هنرمند اروپایی فرق دارد. آرتیست اروپایی این آزادی را دارد که با افکار دیالکتیک راجع به کارش فکر کند و نهایتاً این نوع فکر کردن منجر به ابداع و اختراع سبک‌های جدید می‌شود.

* دلیل عمده‌ای که من در ایران نمایشگاه گذاشتم این بود که بعضی از همکاران، گالری‌داران و دست‌اندرکاران هنرهای تجسمی مرتب به من زنگ می‌زدند و می‌گفتند در ایران هنوز کارهایت خرید و فروش می‌شود. من برای شروع به کار در ایران خیلی مردد بودم. برای اولین نمایشگاهم در ایران که 10 سال پیش برگزار شد هم تردید داشتم چون مطمئن نبودم که هنوز در ایران طرفداری داشته باشم و کارم فروش برود. اما خوشبختانه از همان نمایشگاه اول استقبال خوب بود و این به من دلگرمی داد تا در سال‌های اول حضورم در ایران، سه سال پشت سر هم نمایشگاه بگذارم.

* طبیعتاً در آثار من یک سری المان‌ها تکرار می‌شوند که با زندگی خصوصی خودم و گذشته آبا و اجدادم در پیوند است. مثلاً چمدان‌های کهنه، چمدان‌های پدربزرگ و مادربزرگ من هستند که مهاجر بودند. اسباب‌بازی‌ها هم اکثراً یا برای خودم بودند و یا برای خواهرم. فضای معماری یک فضایی است که من قبلاً آن را دیده‌ام و حالا باید آن را بازسازی کنم چون دیگر وجود ندارد. بازسازی فضاها کار بسیار سخت و دشواری است. نهایتاً وقتی تمام می‌شود هم راضی نیستم چون مطمئن نیستم که تماشاگر هم همان برداشتی را داشته باشد که من از کار خودم دارم.

* انسان پس از مدتی به تکرار می‌رسد. معمولاً سعی می‌کنم از کشیدن چیزهای تکراری پرهیز کنم. از آنجا که آدم بسیار عجولی هستم هیچ‌وقت مثل نقاشانی که در این ژانر کار می‌کنند، تابلوی خودم را از قبل آماده نمی‌کنم. یعنی هیچ نوع طرحی از قبل ندارم چون دوست دارم خیلی آزادانه شروع به کار کنم. بنابراین اگر یکی دو روز کارم به تنبلی بگذرد، روز سوم مطمئناً رنگ را می‌زنم چون از بوم سفید وحشت دارم و سریع می‌خواهم روی بوم سفید را بپوشانم. ابتدا یک رنگ زمینه می‌زنم تا ترس من از بوم سفید بریزد و بعد با قلم‌موی نازک و رنگ رقیق شروع به طراحی می‌کنم. گاهی این طراحی‌ها اصلاً هیچ معنا و مفهومی ندارند و شما چیزی در آن نمی‌بینید که شما را یاد یک تابلوی رئالیستی بیندازد. خط‌کشی‌ها به من کمک می‌کند که بدانم چه‌کاره هستم و می‌خواهم چه‌کار کنم. چیزی که در کارهای من وجود دارد و تماشاگر در وهله اول متوجه آن نمی‌شود این است که من گاهی یک بخش بزرگ از تابلو را بعد از هفته‌ها کار کردن، از بین می‌برم و بعد دوباره شروع به نقاشی کشیدن می‌کنم. بنابراین کارهای من بسیار آزادانه پیش می‌روند.

* شاید شناخت من از شرایط فعلی هنری ایران محدود به حراجی‌ها و یا نمایشگاه‌هایی باشد که دیده‌ام. اما چیزی که می‌دانم این است که ما الان حدود چهار هزار نقاش و 100 و چند گالری در تهران داریم. در هیچ شهر بزرگ دنیا چهار هزار نقاش وجود ندارد. این می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که فعالیت‌ها به طرز بسیار شگفت‌انگیزی پیش رفته‌اند و همه چیز خیلی خوب دارد پیش می‌رود. اما از طرفی آدم می‌تواند شک کند و بگوید این وضعیت خیلی کاذب است و فقط بخش کوچکی از آن فعالیت‌ها را می‌شود جدی گرفت. دوران فعلی یک دوران طلایی است و در تمام تاریخ هنرهای تجسمی این کشور چنین اتفاقی نیفتاده است. انگار در 10-11 سال اخیر یک آتش‌فشان فوران کرده است و مواد مذابش به اطراف می‌پاشد و ما شاهد زایش روزمره هنرمندان جوان و گالری‌های جدید هستیم. این‌ها اتفاقات خوبی است اما برای اینکه این فوران منجر به حرکت و جنبش خوبی شود، نیاز به زمان خیلی زیادی داریم.

* مشکلی که وجود دارد این است که ما به دلیل نبود ریشه‌های اساسی، ثابت و منجسم در تاریخ هنر جهان، کمی‌ها و کاستی‌های زیادی داریم و باید سعی کنیم اتفاقی بیفتد که نقاشی یا هنر تجسمی ما یک مقدار بیشتر در خارج از مرزها شناخته شود. البته اتفاقاتی که تا به اینجا افتاده خیلی امیدبخش و خوب است. واقعاً چه کسی فکرش را می‌کرد که ما در خارج از ایران این همه هنرمند داشته باشیم که به نحوی شناخته شده باشند؟ این‌ها اتفاق خوبی است اما در کل همه اتفاقاتی که در حوزه تجسمی ما می‌افتد را می‌شود از دو جنبه متفاوت دید. از طرفی می‌شود خیلی مثبت دید چون طبیعتاً این همه فعالیت و جنب و جوش می‌تواند نتایج مثبت داشته باشد، اما به هر حال در آن اتفاقات بد هم می‌افتد که باید امید بر این باشد که دست‌اندرکاران بخش دولتی و خصوصی، گالری‌دارها و مراکز آموزشی به انسجام این حرکت کمک کنند.

واحد خاکدان
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین