کد خبر: 58833 A

ستایش آیدین آغداشلو از پرویز شاپور: آدم بزرگی بود در قالبی کوچک/ هرگز گله‌ و شکایتی از فروغ نکرد

ستایش آیدین آغداشلو از پرویز شاپور: آدم بزرگی بود در قالبی کوچک/ هرگز گله‌ و شکایتی از فروغ نکرد

آیدین آغداشلو به مناسبت نود و هشتمین سالروز تولد پرویز شاپور نوشت: نازنینِ مهربان خوش سخنی بود و با همه‌ی شوخ‌طبعی‌اش هرگز نشنیدم از کسی به بدی یا طعنه یاد کند. پرویز شاپور محدود و با وقار زندگی کرد و با وقار درگذشت.

ایران آرت: پرویز شاپور (زاده ۵ خرداد ۱۳۰۲ در قم، – درگذشته ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ در تهران) نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش کاریکلماتور، نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند. علاوه بر آفرینش کاریکلماتورها، در طراحی سیاه‌قلم نیز توانا بود. وی در سی سال نخست نه نوشت و نه نگاشت، اما در ۴۶ سال بعدی آثار کم‌حجم ولی پرمحتوایی برجای گذاشت. آثارش در ۱۲ جلد منتشر شده‌اند. او در سالهای ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش ازدواج کرد و ازدواج آنها پس از چند سال به جدایی انجامد.

به گزارش ایران‌آرت، آیدین آغداشلو، هنرمند برجسته و استاد نقاشی، به مناسبت نود و هشتمین سالروز تولد پرویز شاپور در یادداشتی به ستایش از این نویسنده پرداخته و از مراودات خود با او نوشته است.

آیدین آغداشلو نوشته است: "وقتی ۱۵ سال‌ام بود پرویز خان شاپور را شناختم. دوست نزدیک جمشید صراف‌زاده، شوهر خواهرِ دوستِ جان در یک قالب‌ام فیض‌الله پیامی، بود.

چه حوصله‌ای داشتند که ما بر و بچه‌ها را دنبال خودشان راه بیاندازند و ببرند به قدم زدن در خیابان نادری، و ما چه مفتخر می‌شدیم از این که با بزرگان روشنفکری ایران که احمد شاملو را از نزدیک می‌شناختند و فروغ فرخزاد همسر سابق پرویز خان بود همراه و معاشر شده‌ایم، و سال‌ها این مهر و ارادت و افتخار برقرار بود و برقرار ماند.

پرویز شاپور آدم شوخ‌طبعی بود. قصه‌ها و شوخی‌هایش تمامی نداشت و راه که می‌رفت، یک ریز می‌گفت. خوش سخن و صاحب محضر بود، برعکس اردشیر محصص، که فقط دست‌اش خوب کار می‌کرد و زبان نداشت. و این مال زمانی است که پرویز شاپور هنوز انبوه طراحی‌های مشهورش − کاریکلماتورها وگربه‌ها و سنجاق‌قفلی‌ها − را عرضه نکرده بود.

خیابان‌گردی با او فیضی و نعمتی بود و چه بزرگانی را از این راه شناختیم که قدم به قدم می‌ایستاد و سلام و علیک می‌کرد. می‌گفت برادرش طنزپردازتر از اوست چون شعر فکاهی هم می‌گوید.

کارمند وزارت دارایی بود؛ از همان‌ها که صبح به صبح سری به اداره می‌زدند و بلافاصله می‌زدند بیرون! به اندازه‌ی خرج شادخوارگی‌اش پول داشت و بیشتر از آن هم نمی‌خواست. ریزاندام بود و سال‌ها بعد بود که موی ریش و سرش را گذاشت بلند شود و عینک و بینی کوچک‌اش میان آن انبوه گم شد!

نازنینِ مهربان خوش سخنی بود و با همه‌ی شوخ‌طبعی‌اش هرگز نشنیدم از کسی به بدی یا طعنه یاد کند. هرگز کلامی درباره‌ی فروغ فرخزاد از دهنش نشنیدم. پسرش کامیار را با مراقبت سرپرستی می‌کرد و سال‌ها بعد بود که گیتی خانم خوشدل کامی را آورد به کلاس من که کوتاه مدتی هنرجوی من شد.

پرویز شاپور در کافه‌نشینی‌هایش حضور بی‌نظیری داشت و از این حیث از همه‌ی بزرگان دوران‌اش سر بود و هلاک می‌شدی از ذهنِ تیز و هوش سرشار و لطفِ بی‌حدِ نکته‌سنجی‌اش. بسیار خوانده بود و ادیب بود و هنرمند، اما از دنیا چیز زیادی نمی‌خواست و قناعت عارفان را داشت. از نمونه‌های نادری بود که همان‌طور زندگی کرد که می‌دانست درست است. حتماً خشم و کینه و غیظ هم داشت، و چه طور می‌شود بعد از آن همه جفای روزگار و تَرک شدن نداشت؟ اما هرگز در رفتارش نمایان نمی‌شد.

جهان را سهل می‌گرفت و درنگ چندانی نمی‌کرد. انگار نمی‌خواست از دَم بگذرد. سیال بود و رهوار. شعر‌هایم را که برایش می‌خواندم سر عنایت و تایید تکان می‌داد. به رسم دوران دبیرستان آن روزها، دفترچه‌ای برای گردآوری عقاید دوستان هم سن و سال‌ام فراهم کرده بودم که وقتی شنید پیشنهاد کرد او هم بنویسد و با شگفتی دیدم که وقت بسیاری را برای نوشتن‌اش گذاشت.

زمانه گذشت و چرخید و همه پراکنده شدند. اما تماس من و پرویز شاپور − هر چند کم‌تر و هر از چندگاه − اما همچنان باقی ماند. اغلب تلفنی صحبت می‌کردیم و با این که ۴۰ سال‌ام شده بود، جایگاه ۱۵ سالگی‌ام را در معرض‌اش حفظ می‌کردم. طراح مشهور و دلخواه اهل فرهنگ بود و صحبت‌های تلفنی‌مان با ستایش من از تنوع و ابداع و ظرافت کارهایش می‌گذشت.

تقارن غریبی بود که یک هفته پیش از مرگ‌اش زنگ زد. مدت‌ها بود از هم بی‌خبر مانده بودیم. در تک‌گویی شیرین و پیوسته‌ای از همه جا و از همه چیز گفت و بعدها بود که شک کردم لابد بویی برده بود و داشت از همه خداحافظی می‌کرد؟ یا فقط یک تصادف محض بود؟

هیچ وقت، هیچ وقت، گله‌ای و یا شکایتی از همسر سابق‌اش − فروغ خانم فرخزاد − از دهان‌اش نشنیدم. همیشه همه‌ی صحبت‌هایمان درباره‌ی همین «دم» بود و حالا گمان می‌کنم همه‌ی روایت‌ها و قصه‌هایی که از آدم‌های دور و غریبه در این باره شنیدم و خواندم، پرت و پلای محضی بود از جانب مردمانی که به زر زدن عادت کرده‌اند.

پرویز شاپور آدم بزرگی بود در قالبی کوچک. در قالبی خود محدود کننده و بی‌نیاز و بی‌اعتنا و کفایت‌کننده به محدوده‌های تعیین شده از روی نادانیِ جهانی نادان پرور که فروتنی و قناعت را با ناتوانی اشتباه می‌گیرد. پرویز شاپور همه را درباره‌ی خود به اشتباه انداخت و آدرس عوضی داد. به نظر رسید که منزل موقتی است تا نوبت به آدم‌های بزرگ‌تر برسد. اما بزرگی خودش پنهان ماند. پنهان نگاه داشت، و خیلی خوب و خیلی زود فهمید که − به قول حافظ - جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است.

پرویز شاپور محدود و با وقار زندگی کرد و با وقار درگذشت. چه خوب است که به وقت‌اش، نوبت رفتن آدم فرا می‌رسد تا جا برای دیگران باز شود."
 

25

آیدین آغداشلو فروغ فرخزاد پرویز شاپور
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین