کد خبر: 33729 A

دردسرهای فرزند یک بازیگر بودن / به دنیا آمدم بچه سوپراستار کشور بودم / روایت نیکی مظفری از زندگی در کنار مجید مظفری به مناسبت روز پدر

دردسرهای فرزند یک بازیگر بودن / به دنیا آمدم بچه سوپراستار کشور بودم / روایت نیکی مظفری از زندگی در کنار مجید مظفری به مناسبت روز پدر

عباس غفاری: نیکی مظفری می‌گوید وقتی فیلم "سگ‌کشی" را با پدرم در سینما دیدم تا دو سه روز به هم ریخته بودم.

ایران آرت: نیکی مظفری حالا چند سالی است که به عنوان بازیگر حرفه‌ای فعال است. او دختر مجید مظفری بازیگر باسابقه سینماست که در دهه 60 و 70 سوپر استار سینما بود و قطعاً زندگی در کنار چنین پدری سختی‌های خودش را دارد. البته او این روزها بهتر شرایط پدر را به خاطره تجربه‌هایی که در زمینه بازیگری داشته درک می‌کند، اما در پس زمینه ذهن آن دوران را پر تلاطم را گذرانده و حالا می‌تواند از آن دوره حرف‌های متفاوتی داشته باشد. به مناسبت روز پدر با نیکی مظفری به گفت‌و گو نشستیم تا درباره تلخ و شیرین زندگی در کنار یک پدر بازیگر بودن صحبت کنیم. گفت‌وگویی که نکات جالب داشت و می‌توانید در ادامه بخوانید:

 

اجازه بدهید گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم، دختر یک بازیگر بودن سخت است؟

بله. سختی‌اش این است که به چند دلیل مسئولیت زیادی دارم. هم از نظر اخلاقی و رفتاری در حوزه کاری‌ام، هم از نظر تکنیکی و حس ماجرای بازیگری، انتخاب‌هایی که انجام می‌دهم و فعالیت‌هایی که می‌کنم.

از طرف دیگر در خانه‌ هم مسئولیت دارم زیرا مردم هنرمندان را دوست دارند. پدر غیر از اینکه مشهور است بیشتر محبوب است و شاید باورتان نشود چند روز پیش که سرما خورده بودند به بیمارستان رفتیم و یکی دو نفری آمدند، گفتند خانم مراقب هنرمند ما باشید و من حس کردم چقدر مسئولیت‌ام سنگین است. البته سختی‌هایش هم قشنگ است. البته جاهایی هم بدون اینکه بدانند و آگاه باشند و فعالیت‌های من را رصد کرده باشند من را قضاوت می‌کنند و می‌گویند چون من دختر مجید مظفری هستم وارد این حرفه شده‌ام و خیلی برایم مسیر راحت‌تری بوده است. به این شکل یک سری حرف‌ها هست که جاهایی اذیتم می‌کند اما سعی می‌کنم به این مسائل فکر نکنم و خودم را با کارم معرفی کنم تا به همه این را بگویم که این طور نیست.

وقتی نیکی مظفری چشم باز می‌کند پدرش بازیگر بود

بله همان سال‌هایی که مجید مظفری در جشنواره فیلم فجر شش تا فیلم داشت. این روزها سوشال مدیا شرایطی فراهم کرده که همه از هم با خبریم. مثلا تیتر می‌زنند آقای بازیگر با چهار فیلم در جشنواره، خانم بازیگر سه تا فیلم؛ اما آن سال‌ها رسانه به این شکل نبود. پدر من سال 73، 6 فیلم در جشنواره فجر داشته است یا آقای جمشید هاشم‌پور همینطور.

این طور می‌شود گفت که آقای مظفری بعد از انقلاب جزو ستاره‌های اول سینمای ماست. قبل از انقلاب شرایط سینما و تئاتر تعاریف دیگری داشت اما در دهه 60 یا اواسط 70 به سبب جنس بازی و قدرت بازی‌شان جزو ستاره‌های سینما می‌شوند و حتی تماشاگر به خاطر این بازیگران بلیت می‌خرند و فیلم‌ها پرفروش می‌شود. بدون شک یکی از این بازیگران مجید مظفری است. شاید در ظاهر خیلی شیرین و پر از لحظه‌های خوب باشد اما فکر می‌کنم در خانه سختی‌هایی به وجود می‌آورد؟

بله. پدرم در زمان جشنواره فیلم فجر مصاحبه تصویری داشتند با آقای یحیوی و یک بخش از آن را در اینستاگرام پخش کردند و در این مورد توضیحاتی دادند. پدر من در زمان "جنگ نفت‌کش‌ها" چند ماه در خارج از ایران و در دریا کار می‌کردند یا در "کشتی آنجلیکا" بسیاری از لوکیشن‌های فیلم در خارج از تهران بود. من این‌ها را الان می‌فهمم چون درگیرش بودم اما آن زمان جاهایی سوتفاهم پیش می‌آمد. آنقدر این ماجراها در خانواده تاثیر می‌گذارد که در کلام نمی‌گنجد، اما برای پدر این کار و حرفه‌اش بود. در دوران کودکی من سه ماه پدرم را نمی‌دیدم. یک ماه تلفنی با او صحبت می‌کردم و گاهی حتی یک ماه تلفنی‌ هم صحبت نمی‌کردیم. مثلا شرایط برنامه‌ریزی و لوکیشن خاص هر فیلم روی خانواده هم تاثیر می‌گذاشت؛ اما اینها همه عشق به کار را نشان می‌دهد و برای همین همچنان سینما را دنبال می‌کنیم.

نیکی+مظفری (2)

این سختی‌ها برای تو بازدارنده نبود؟  

موقعی که به دنیا آمدم بچه سوپراستار این کشور بودم. با سختی‌هایش بزرگ شدم و درک کاملی از شرایط کار هنری دارم. فکر می‌کنم به صورت ناخودآگاه قدرت پذیرش‌ام در این حرفه بالا رفته و جزوی از زندگی من شده است. شاید اتفاقا یک جاهایی اگر در کودکی ناراحت می‌شدم که چرا پدرم روز تولدم کنارم نیست الان آن را می‌فهمم. یادم هست یک بار تصادف کردم و فضا خیلی بدی بود، وقتی تماس گرفتم پدرم گفت من سر پلان هستم و نمی‌توانم بیایم با اینکه متوجه شدم که چیزی از حس پدری‌‌اش کم نشده حالش بسیار بد شد؛ اما اون لحظه خیلی برایم سخت که نمی‌تواند بیاید در کنارم باشد؛ اما الان می‌فهمم که واقعا اگر جاهایی در کودکی متوجه نمی‌شدم و دلم می‌گرفت که پدرم نیست واقعا نمی‌توانسته باشد. تازه می‌فهمم که چقدر پدرم برای من و زندگی کاریش تلاش کرده است و قدرش را بیشتر می‌دانم.

چه زمانی بود که خودت تصمیم به بازیگر شدن گرفتید؟ یک مقدار دیر شروع کردید؟ بازیگرانی داریم که پدر و مادرهای‌شان بازیگر بودند و ابتدا شاید این تصور وجود داشت که به واسطه نام پدر یا مادرشان بازیگر شده‌اند اما در ادامه ثابت کردند که این توانایی را دارند اما تو به نسبت این بچه‌ها دیرتر شروع کردی. چرا دیرتر و کی تصمیم گرفتی؟

من از زمانی که یادم می‌‌آید این تصمیم را داشتم اما پدرم اجازه نمی‌داد و یک جاهایی من را خیلی اذیت می‌کرد. چرا که ما دفتر تولید فیلم داشتیم. پدرم تهیه‌کننده بود و در تمام فیلم‌هایی که تهیه و تولید کردیم می‌توانستم بازی کنم. سامان مقدم، مهدی کرم‌پور و ... در این دفتر کار کردند ولی پدرم به من اجازه نمی‌داد. من طراحی صحنه و لباس انجام می‌دادم ولی هیچ‌وقت راضی نبود و اگر هم خوب بود جوری رفتار می‌کرد که باید عالی باشی. باید لنز دوربین را بشناسی، لول صدا را بشناسی و همش با من چلنج داشت و یک جاهایی سرخورده می‌شدم. مدام می‌گفت وقتی اینها را شناختی باید از تئاتر شروع کنی. آن زمان فکر می‌کردم دیگه باید چکار کنم، اما الان می‌فهمم به من چی می‌گفت. وقتی برای شروع فیلمبرداری روی صندلی اتاق گریم می‌نشینم، می‌فهمم که من این خطوط و سایه‌ها را می‌فهمم. از آن فون کم کم شخصیت بیرون می‌آید و باید با آن ارتباط برقرار کنم. حالا جلوی دوربین لنزت چیست. تو شات هستی یا مدیوم. لنز 35 است و همه این‌ها را الان می‌فهمم. هنوز هم نمی‌گویم خیلی خوب می‌دانم ولی دارم یاد می‌گیرم. از پدرم ممنونم، درست است که کمی دیر شد، اما خوب شد. اول اینکه کارم را با تئاتر شروع کردم و خیلی یاد گرفتم. در تلویزیون با سیروس مقدم کار کردم. تجربه‌های سینمایی هم بسیار خوب بود. کم کم تلاش‌ام را می‌کنم و سعی دارم انتخاب درستی کنم.

پدرت اجازه نداد که در دانشگاه رشته بازیگری را انتخاب کنید؟

من دوره کلاس‌های استاد سمندریان را گذراندم. هنوز هم اگر در هفته یکی دو فیلم کمتر ببینم یا کمتر کتاب بخوانم را به رو من می‌آورد. تمام تئاترهایم را دیده یا فیلم‌هایی که کار کرده‌ام را آنالیز می‌کند.

خیلی کمال‌گراست؟

شاید چون بچه‌اش هستم انتظار بیشتری از من دارد و باعث می‌شود که تلاش‌ام بیشتر شود.

دوره‌ای که با اقای سمندریان گذراندید چطور بود؟

آن فضا و دوران، پر از آگاهی بود. از نظر حسی و تکنیکی و آموختن یک سری ماجراهای فرهنگی و اتفاقاتی که می‌توانست خیلی به من کمک کند تا وجه دیگری از خودم را بشناسم. باید در روز تئاتر می‌دیدیم خلاصه تئاتر را می‌نوشتیم. فیلم کوتاه کار کردم، فیلمنامه‌نویسی، کارگردانی، حرکات بیان و بدن و فایل تخصصی بازیگری را هم گذراندم. اگر بعضی‌ها بازیگری را دوست دارند اما استعدادش را ندارند در این کلاس‌ها متوجه می‌شوند که استعداد دارند یا نه. در این کلاس‌ها می‌فهمیدم که در لحظه می‌توانم حس‌ام را کنترل کنم تا غرق شوم در شخصیت؛ چیزهایی را در این دوره تجربه کردم که خارج از این فضا ممکن نبود. روزهای خوبی بود و هر لحظه از استاد سمندریان یاد می‌گرفتیم، روحشان شاد.

آقای سمندریان انسان رکی بود و اگر کسی استعداد بازیگری نداشت بدون تعارف می‌گفت. بنابراین وقتی آن دوره را گذراندی و آموزش را ادامه دادی، این را نشان می‌دهد که آقای سمندریان هم این استعداد را در تو دیده است؟

خدا را شکر در روزگاری این فرصت پیش آمد که شاگری ایشان را بکنم.

در کارگاه‌ها تجربه کارگردانی هم داشتید چرا سراغ بازیگری آمدید؟

من دو فیلم کوتاه ساختم که در آن زمان خیلی هم مورد توجه قرار گرفت. باورتان می‌شود وقتی پشت دوربین بودم از اینکه شخص دیگری جلوی دوربین است حالم بد می‌شد. من دوربین و جلوی دوربین را دوست دارم. در این کلاس‌ها متوجه شدم که من آدم پشت دوربین نیستم و بازی را خیلی دوست دارم. آنجا فهمیدم که بازیگری علاقه صددرصدی من است.

کارگردانی تئاتر چطور؟

نه اصلا. خیلی کار تخصصی و حرفه‌ای‌ست.

هیچ وقت به نوشتن هم فکر نکردید؟

من فکر می‌کنم همه آدم‌ها در خلوت خودشان یک سری دل‌نوشته و درد و دل‌ها و داستان کوتاه دارند. من هم دل‌نوشته‌هایی دارم که نگه می‌دارم. اما نویسندگی هم خیلی تخصصی است.

تئاتر را با هادی مرزبان شروع کردید. پدر چطور رضایت داد؟

آقای مرزبان و خانم کابلی با پدرم صحبت کردند و من سر کار رفتم. اولش نه تایید کرد و نه تکذیب و من می‌گفتم شما مگه نمی‌گفتید از تئاتر شروع کنم الان شرایط برایم مهیا شده است. شرایط عجیبی بود چون باید تمام تلاش‌ام را انجام می‌دادم، خدا رو شکر که شد و ماندم.

پدر همان شب‌های اول آمد تا کار تو را ببیند؟

نه حدود ده روز بعد

وقتی پدر در سالن نمایش است برای تو خیلی آن شب‌ها سخت است؟

من شب‌هایی را که پدرم به تماشای تئاتر می‌آید را یادم نمی‌آید. من هر شبی که روی صحنه می‌روم استرس دارم و این را دوست دارم اما شب‌هایی که پدرم می‌آید را یادم نمی‌آید و پیش خودم می‌گویم وای کسی برای تماشای نمایش آمده که از فرق سر تا نوک پایم را آنالیز می‌کند و می‌بیند و سعی می‌کنم که خوب باشم.

منتقد سختی است؟

خیلی حواسش هست.

می‌گوید یا تو حس می‌کنی؟

نه می‌گوید. مثلا یک دفعه می‌گوید در آن دیالوگ توپوق زدی یا در صحنه نباید در این زاویه فلان کار را می‌کردی.

وقتی در مدرسه همکلاسی‌هات می‌فهمیدند که تو دختر مجید مظفری هستی یا با آن‌ها به تماشای تئاتر یا سینما می‌رفتی و کارهای پدرت را می‌دیدی چگونه بود؟

خیلی کیف دارد. همین الان جایی می‌روم و خانمی را می‌بینم که هم سن و سال خودم است و یک دفعه می‌گوید من را یادته ما با هم همکلاسی بودیم. چون من را به عنوان دختر مظفری می‌شناختند من در ذهن‌شان ماندم اما من خیلی باید فکر کنم و این برای من افتخار است. همیشه برای من افتخار و یک پز بوده که بله پدر من مجید مظفری است و کی بهتر از پدرم که بتوانم همچین حالی داشته باشم.

در مدرسه ممکن بود معلم‌ها سر کلاس یا امتحان امتیازی برایت قائل باشند؟

راستش نه. اتفاقا یک جاهایی سخت‌گیری بیشتر بود تا بچه‌های دیگر دچار سوتفاهم نشوند.

خاطره‌ای داری از همان لحظات لذت‌بخش؟

من همین الان هم می‌بینید که در هر برنامه با ایونتی با افتخار کنار بابا هستم.

وقتی در گوشه و کنار تعریفی از پدرت بشنوی و بگویی اینها راجع به پدر من حرف می‌زنند، چه حسی دارد؟

این موضوع خیلی در ذهنم کمرنگ است ولی دو اتفاق جالب شخصی دارم. یکی سر جشنواره فیلم فجر وقتی اکران "جنگ نفت‌کش‌ها" بود یک سکانسی کتک کاری می‌کنند و من جیغ می‌زدم و گریه می‌کردم و بابا کنارم نشسته بود و می‌گفت ببین بابا من اینجام. یکی هم سر فیلم "سگ کشی" که در جشنواره فیلم فجر رفتیم سکانس پایانی معروفی که داشت من فقط برگشتم به بابام نگاه کردم و اشکم پایین آمد و بعد فیلم تمام شد تیتراژ تمام شد و همه رفتند و من هنوز نشسته بودم. بعد بابا با عوامل و مردم حرف می‌زد و گفت باباجان نمیای بریم؟ بدون اینکه کلامی باهاش حرف بزنم باهاش از سینما بیرون رفتم و من تا دو سه روز به هم ریخته بودم و این هم نشان دهنده این است که فیلم تاثیرگذار بود.

همینطور است فیلم‌نامه قوی بهرام بیضایی و بازی خوب مجید مظفری در آن فیلم. وقتی بازیگری نقش منفی بازی می‌کند این ریسک را هم دارد؟

فیلم درخشان و درجه یکی بود.

نیکی+مظفری

شده است پدر در خانه با تو صحبت کند که نیکی، فیلمی پیشنهاد شده و تو بگویی نه، نرو؟

با هم خیلی همفکری می‌کنیم. تمام فیلمنامه‌ها او را می‌خوانم چون اساسا خواندن را دوست دارم و دوست دارم بدانم نگاه نویسنده‌ها چیست. خیلی گپ می‌زنیم اگر نظرم را بخواهد حتما نظر می‌دهم ولی اصولا بیشتر با هم گپ می‌زنیم تا تعیین تکلیف.

شده تا حالا سر یک کاری بگویی نرو و بعد بابا بگوید که حرف تو درست بود و من الان پشیمان شدم که سر این فیلم رفتم؟

نه. خداروشکر در پرونده کاری ایشان کارهای حتی متوسط هم کم است چه برسه به کاری که خودش ناراضی باشد.

بیشتر دوست داشتی بابا تئاتر کار کند یا سینما و تلویزیون.

بیشتر بازیگری برایش مهم است من هم به اینها فکر نمی‌کنم.

اگر زمانی یک نمایشنامه یا فیلمنامه‌ سریال یا سینما به دست شما برسد که هر سه در یک سطح باشند، انتخاب تو چیست؟

فضای سینما خیلی متفاوت و جذاب است و هر چقدر پیش می‌روی باز بیشتر به دست می‌آورید. تئاتر و تلویزیون هم به شکل‌های دیگری جذاب هستند اما دغدغه من بازیگری است و فرقی برایم نمی‌کند تئاتر یا سینما باشد. بیشتر به متن و دغدغه‌هایم توجه می‌کنم تا هر چیز دیگری.

هنوز هم طراحی لباس و صحنه می‌کنید.

من دانشجوی طراحی لباس هستم ولی اولویت اول من بازیگری است. با فاصله تلاش می‌کنم که خودم را از طراحی لباس دور نکنم. زیرا در وهله اول لباس شخصیت آدم را معرفی می‌کند و از نظر روانشناسی و پردازش شخصیت بازیگر خیلی کمک می‌کند؛ اما اولویتم بازیگری است.

در حال حاضر شما در عرصه بازیگری در تئاتر، تلویزیون و سینما و همچنین طراحی لباس فعالیت می‌کنید. الان هم به عنوان دختر مجید مظفری تو را می‌شناسند. فکر می‌کنی هنوز سایه نام پدر روی تو سنگینی می‌کند یا الان تو را به عنوان شخصیت مستقل می‌شناسند؟

شاید من باید این سوال را از شما کنم. شمایی که از دور می‌بینید. من که تا ابد دلم می‌خواد سایه نام مجید مظفری به عنوان پدر و استاد روی من باشد. یعنی آنقدر خوشحال می‌شوم که بگویند دختر مجید مظفری ولی نمی‌توانم این را بپذیرم که طوری کار و رفتار کنم که بشوم شخصیتی مستقل. تمام این ماجرا را با تمام پکیج‌اش می‌پذیرم و برایم ارزشمند است. این سوال را واقعا نمی‌توانم جواب دهم و فکر می‌کنم من با کارم این موضوع را نشان می‌دهم.

دوست داری انتخاب کنی یا انتخاب بشوی

باید جوری کار کنم که کارگردان‌های خوب و فیلم‌نامه‌نویس‌های خوب من را انتخاب کنند. ولی به عنوان کسی که اول راه است و کارنامه‌اش معرف‌اش است باید کمی هوشیاری به خرج دهم و درست انتخاب کنم.

برایت ژانر هم تفاوتی ندارد؟ کار درام، کمدی یا اکشن...

نه واقعا. چون من بازیگرم و باید همه این ژانرها را تجربه کنم.

اما بیشتر در آثار درام دیده می‌شوید. کارگردان‌ها در تو این قوت را دیدند یا انتخاب خودت بوده است؟

فکر می‌کنم هر دو دخیل بوده است.

دوست نداری برای کار کمدی سراغت بیایند؟

چرا. اگر شرایط خوبی پیش بیاید چرا که نه.

این توانایی را در خودت می‌بینی؟

بله. من کلا فضای طنز را خیلی دوست دارم؛ خیلی ژانر سختی است. باید طنز موقعیت را بدانی، سرضرب دیالوگ گفتن را بشناسی.

پدر هم در تئاتر و هم در سینما کار کمدی خوبی داشت؟

بله فیلم "شاه کلید" و "خوب، بد، جلف" و نمایش "نماینده ملت".

در نمایش "نماینده ملت" نقش مقابل پدر را اجرا می‌کردید و هم نمایش را پدر کارگردانی کرد. به نظر فضای سختی بود، نه؟

خیلی، خیلی. اما خدا را شکر فیدبک‌های خوبی داشتیم.

این را در پدرت می‌دیدی که اگر حس کند تو توانایی این نقش را نداری بازیگر دیگری بیاورد؟

بله اصلا شوخی ندارد. کامل این را می‌توانم حس کنم.

و تو سعی کردی که آنقدر خوب باشی که این کار را نکند؟

تمام تلاش‌ام را کردم.

این یک مبارزه شیرین با پدرت بود؟

بگذارید یک اعترافی کنم. من تهیه‌کننده آن نمایش بودم. از روز اول قرار نبود من در این کار بازی کنم. چون تهیه کار سخت است و نمی‌رسیدم که سر بازی باشیم. خود پدر به من این پیشنهاد را داد. اول قرار بود در خدمت یک بازیگر دیگری باشیم اما او همزمان سر یک کار دیگری بودند و برخی مواقع نمی‌توانستند سر تمرین بیایند از آنجایی که من سر تمرین‌ها می‌رفتم سجاد افشاریان و پدرم می‌گفتند نیکی تو نقش را بخوان. بعد از سه چهار روز پچ پچ‌هایشان زیاد شد. بابا گفت تو چرا بازی نمی‌کنی و گفتم من نمی‌رسم. سجاد افشاریان هم گفت تو وقتی می‌خوانی انگار خود نقش هستی، خب خودت بازی کن. این شد که نقش را گرفتم و از این بابت که خود پدر، من را دعوت به کار کردند خوشحال شدم.

انقدر که تو لذت می‌بری که کار پدرت را می‌بینی پدرت هم لذت می‌برد؟

این سوال را از خودش بکنید اما مطمئنا کیف می‌کند.

با هم سفر زیاد می‌روید؟

خیلی. ما خیلی با هم رفیق هستیم. در کمال حفظ حرمت‌های پدر و دختری خیلی با هم رفیقیم.

خیلی خوش سفر هستند؟

خیلی خیلی خوش سفرند. کرج هم که با هم می‌رویم خوشحالیم و خوش می‌گذرانیم. زندگی همین است و باید از لحظه لحظه‌اش استفاده کرد.

سخت نیست دو تایی هتل، رستوران یا سفر می‌روید؟

نه این جزوی از زندگی ماست. لایف استایل زندگی‌مان است. یک جاهایی سخت است اما انتخاب‌مان است و جای گلایه نیست.

پیشنهاد تاسیس رستوران از شما بود یا پدر؟

نمی‌خواهم راجع به رستوران صحبت کنم. برای اینکه چرا مجید مظفری باید کافه رستوران بزند؟ این پروسه خیلی عجیبی برایم است چون بعد از این همه سال کار چرا واقعا؟. چرا باید پدر احساس ناامنی کند. کسی که فیلم‌هایش در تاریخ سینمای ایران است. کسی که نمی‌توان سینما را بدون آن نسل و این آدم تعریف کرد. پدر احساس کرد بعد از این همه سال باید کاری داشته باشد که در این شرایط سخت اقتصادی وقتی کارهایی که پیشنهاد می‌شود سلیقه او نیست مجبور به قبول آن نشود. گاهی وقت‌ها پدرم هشت سال کار نکرد و باید چیکار کرد. این اتفاق افتاد و کافه رستوران هم پروسه خودش را دارد.

الان خیلی از بازیگران چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور کافه، رستوران دارند یا یک حرفه جانبی هم در کنار شغل اصلی‌شان دنبال می‌کنند؟

الان خیلی از بازیگرها که امنیت شغلی هم دارند مثلا در کنارش مزون لباس هم می‌زنند و به آن به چشم یک کار فان نگاه می‌کنند. ما کافی شاپی که زدیم کنارش یک آمفی تئاتر است و تصمیم داریم که در آن آمفی تئاتر اتفاق خوب هنری بیفتد و در کنارش ما هم پذیرایی کنیم و در این زمینه تمام تلاش‌مان را هم کرده‌ایم. به دلیل فضای بازی که آنجا دارد بخشی از سال را از دست می‌دهیم. ظهرهای گرم تابستان و سرمای سخت شب‌های پاییز و زمستان. بنابراین بیشتر به لحاظ اینکه بتوانیم یک منبع درآمد داشته باشیم و هنوز هم خیلی برایش تلاش می‌کنیم. این روزها برای همه شرایط اقتصادی خیلی بالا و پایین دارد.

خودت اشاره کردی راجع به هشت سال کم کاری یا بی‌کاری پدرت. شاید جز تنها کسانی بودی که می‌توانستی از نظر روحی به پدرت کمک کنی. اینکه روحیه بدهی و در کنارش باشی، چقدر به خودت سخت گذشت.

یک چیزی بگویم. با تمام سختی‌هایی که گذشت و تلاش‌هایی که کردم، نمی‌خواهم به آن دوران برگردم. یک چیزی خستگی را از تن‌ام در کرد؛ اینکه دیدم مردم هنوز مجید مظفری را فراموش نکردند. مثلا از "سگ کشی" تا "وقتی همه خوابیم" چند سال طول کشید. این همه سال ایشان کار سینمایی نداشتند اما انگار همین پارسال ایشان را روی پرده سینما دیده بودند، ماندگاری همین است. خدا رو شکر با اراده و تلاش خودش و بعد هم من که وظیفه‌ام است به عنوان فرزند کنار پدرم باشم.

به همان میزان که تو با پدر مهربان هستی، پدر هم با تو مهربان هست؟

اصولا مهربانی را از پدرم یاد گرفتم. پدر و مادرم فوق‌العاده آدم‌های مهربان بودند و با مسائل، انسانی برخورد می‌کنند. خیلی دلی و احساسی و من هم از پدر و مادرم یاد گرفتم. من کلا خیلی این را می‌گویم که پدرم همیشه با رفتار و کارهایش محبت را نشان می‌دهد. شاید زبان قربان صدقه رفتن ندارد اما خیلی مهربان است. یک آرامش عجیبی دارد.

عیدها همیشه با هم هستید؟

همیشه با هم هستیم و من عاشق سنت خانه تکانی و سفره عید و اینها هستم.

اهل آشپزی است؟

دستپخت بابا عالیه و خیلی اهل آشپزی است.

سفر عید به یادماندنی دارید؟

همه سفرهای عید شبیه هم است اما بیشتر عیدها تهران هستیم. روزهای اول بیشتر به بزرگترها سر می‌زنیم. در تعطیلات عید تهران را ترجیح می‌دهم. خلوت است، هوا تمیز است، بوی عید و شکوفه‌ها و ... حس خوبی دارد.

از بچگی عید را دوست داشتی؟ مثلا من خودم عید را به خاطر مشق‌های زیاد دوست نداشتم. این لذت عید را از ما می‌برد.

من از بچگی عید را دوست داشتم. پیک شادی هم داشتیم اما عید را دوست داشتیم به دلیل تغییر فصل. انگار همه چیز نو می‌شود حتی طبیعت هم خانه تکانی دارد. تعطیلات و دید و بازدید و...

دید و بازدید را واقعا دوست دارید؟

من عاشق دید و بازدید و خانواده هستم.

عموی شما با پدر تئاتر کار می‌کردند اما بعد ادامه نداد، چرا؟

هیچ وقت دلیلش را نپرسیدم، اما او دیگر ادامه نداد.

آقای جلال مقامی، دایی مادرت چطور؟ انتقادی از کارتان می‌کنند؟

وقتی ایشان سر نمایش‌ها می‌آیند، آنقدر روی بیان و صدایم حساس می‌شوم که وای نکند امشب جلال مقامی هستند، یک وقت صدای من بگیرد.

خیلی خوبه که آدم در خانواده‌ای باشد که پدرش مجید مظفری باشد. دایی مادر جلال مقامی و عمویش هم تا دوره‌ای تئاتر کار کند.

اگر بخواهم دونه دونه اسم ببرم خانه شراره حضرتی از مدیر دوبلاژهای خیلی خوب، دخترخاله‌ام هستند. آرمین مظفری هم از مجریان درجه یک است. ما خانوادگی در این عرصه فعال هستیم.

در این خانواده زندگی کردن سخت نیست؟

نه چه سختی. من هم جزوشان هستم.

در جمع‌های خانوادگی از سینما صحبت می‌کنید؟

بله. از سینما، جشنواره و فیلم‌ها حرف می‌زنیم. کارهایی که دایی جلال دست‌شان است. کاوه پسر آقای مرحوم سمندریان با دخترخاله‌ام ازدواج کردند. خانوادگی همیشه با هم هستیم و همه با حرفه هم آشنا هستیم. منتقد کارهای همدیگر هستیم که خیلی آموزنده است. خیلی تشویق و خیلی هم به یکدیگر کمک می‌کنیم.

نیکی+مظفری (1)

شده مسافرتی بروید و به خاطر اینکه آقای مظفری با شما هستند تخفیف بدهند. یا بخواهید شب عید میوه بخرید صف شلوغ باشد و بگویند شما در صف نمانید؟

همیشه مردم نسبت به پدرم محبت و مهر داشتند و دارند. از مکان‌های شلوغ تا بیمارستانی که می‌رویم و به من می‌گویند مراقب هنرمند ما باش.

اگر فرض کنید مجید مظفری بازیگر نبود. نیکی مظفری باز هم علاقه به بازیگری داشت؟

واقعا نمی‌دانم. من نصف عشقم به این حرفه به دلیل نوع برخورد پدرم با حرفه‌اش بود. عاشقانه‌ای که به حرفه‌اش داشت و تعهد کاری‌اش روی من تاثیر زیادی گذاشته است.

اگر بازیگر نمی‌شدید، نیکی مظفری چه کاره می‌شد؟

من دکتر داروساز می‌شدم. من انقدر داروسازی را دوست داشتم و در دوره دبیرستان هم تجربی خواندم که مادر خدا بیامرزم می‌گفت تو روحیه‌ات، مدل‌ات، جنس رفتارت هنری است. برو هنرستان و رشته موسیقی انتخاب کن، اما من می‌گفتم اون را می‌توانم در کنار داروسازی، حرفه‌ای دنبال کنم.

با ورزش میانه‌ات چطور است؟

عالی. همیشه ورزش و شنا می‌کنم. ورزش بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی من و پدرم است.

در حد حرفه‌ای ورزش را دنبال می‌کنید؟

شنا را حرفه‌ای دنبال کردم اما بقیه رشته‌ها را نه. البته پسرعموهای من به صورت حرفه‌ای ورزش می‌کنند و آکادمی دارند. مدرسه بسکتبال دارند. خود من هم بسکتبال بازی کردم اما شنا را حرفه‌ای دنبال کردم.

به فوتبال هم علاقه دارید؟

بچه که بودم در کوچه فوتبال بازی می‌کردم.

طرفدار تیم ملی بودی یا طرفدار تیم باشگاهی بودی؟

همیشه بازی‌های ملی را دنبال کردم.

از این خانم‌ها هم هستی که به استادیوم بروی؟

بله دوست دارم با پدرم به استادیوم بروم و بازی ملی را از نزدیک تماشا کنم.

یکی دو تا بازی که خانواده‌ها به استادیوم رفتند تو هم رفتی یا در آن موقعیت سر کار بودی؟

نه . من بعدها این موضوع را فهمیدم.

میانه‌ات با موسیقی چطور است؟

عالی. من نمی‌دانم اگر موسیقی را از زندگی روزمره‌ام بگیرند ممکن است چه اتفاقی بیفتد. و هر نوع موسیقی را گوش می‌کنم و چقدر هم خواننده‌های ما خوب پیشرفت می‌کنند. سعی می‌کنم موزیک‌های به روز را هم گوش دهم.

استعداد موسیقی داشتید؟

یک دوره‌ای پیانو را دنبال کردم اما حرفه‌ای نه. دوست دارم یک بار دیگر شروع کنم.

چون به هر حال موسیقی به بازیگری هم کمک می‌کند؟

بله همینطور است و به همین دلیل من خیلی آن را دوست دارم.

فکر می‌کنید حرفی هست که دوست داشته باشی مطرح کنی و من نپرسیده باشم.

نه مصاحبه پرباری بود و از شما ممنونم.

یک مقدار هم راجع به کارهای جدیدت  بگو؟

الان سر یک سریال تلویزیونی هستم که منوچهر شاهسواری تهیه‌کننده است. نویسنده و کارگردان علیرضا توانا هستند که سال 98 پخش می‌شود.

پروژه تئاتر؟

فعلا پروژه‌ای ندارم.

پیشنهادی برای تهیه‌کنندگی تئاتر دارید؟

بله اما این کار را نمی‌کنم چون تمرکزم روی بازیگری است و تنها نمایشی که پدرم کارگردان بود تهیه‌کنندگی‌اش را پذیرفتم.

دفتر تهیه و تولیدتان تعطیل شد؟

هر موقعی که بخواهیم کاری را شروع کنیم در همان دفتر کار می‌کنیم اما فعلا فعالیتی نداریم.

از چه زمانی می‌خواهید سالن تئاتر را فعال کنید؟

یکی، دو تا کار خانم بهاره رهنما در این سالن داشتند. یکی دو تا ایونت هم داشتیم. هنوز برای سال 98 برنامه‌ریزی نکردیم اما حتما اتفاق خوبی می‌افتد.

تماشاگران استقبال می‌کند؟

بله. فضای بازی است که باید قبل از هر برنامه‌ای شرایط آب و هوایی را چک کنیم. نوع برنامه‌ای که باید اجرا شود باید مختص همان فضا باشد و با آن المان مناسب باشد.

چون محیط تفریحی است فکر می‌کنم بیشتر از کارهای کودک و نوجوان یا کمدی استقبال شود؟

بله این ژانر خیلی بیشتر جواب می‌دهد اما کارهای دیگری هم می‌توان برنامه ریخت.

چقدر ظرفیت دارد؟

فضا می‌تواند مرتب پر و خالی شود و صندلی نیست و سکو است. به همین دلیل ظرفیت دقیقی نمی‌توانم بدهم. برای ایونت معرفی کتاب، موسیقی، نمایش‌نامه‌خوانی خیلی خوشحال می‌شویم که بیایند و این فضا را ببینند و استفاده کنند.

 

نیکی مظفری مجید مظفری عباس غفاری
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین