کد خبر: 5903 A

چهار سکانس از یک فیلم منزوی (قسمت اول)

ماجرای غزل ترکی و حسین منزوی

ماجرای غزل ترکی و حسین منزوی

آن روز هنوز جلسه رسما شروع نشده بود که منزوی نشریه را ورق زد و رسید به صفحه ترکی.

ایران آرت، غلامرضا طریقی: من در کنار شعر فارسی ، شعر ترکی هم می نوشتم؛ تحت تاثیر عموی شاعرم که از وقتی کودک بودم ، دفتر های شعر ترکی اش را می خواندم. او بیشتر از شعر فارسی شعر ترکی می نوشت و من هم یکی، دو ماهی قبل از اینکه به صرافت نوشتن شعر فارسی بیوفتم غزل ترکی نوشته بودم.

آن روزها جلسه شعر منزوی در دفتر هفته نامه " امید زنجان " برقرار بود. یکی، دوباری که از مدرسه فرار کردم و رفتم ، آن جلسه ها ظهر روز های چهارشنبه برگزار می شد، از ساعت یازده تا یک. بعد منتقل شد به عصر روزهای پنجشنبه.

قبل از آن که غزلی فارسی از من به حد و اندازه چاپ در صفحه منزوی برسد، غزلی در صفحه ترکی از من چاپ شده بود. آن روز هنوز جلسه رسما شروع نشده بود که منزوی نشریه را ورق زد و رسید به صفحه ترکی. سرش را بالا آورد و به من گفت:" شعر ترکی هم می نویسی؟" بعد شعر را با صدای بلند خواند:" گوزلرین بیر باخیش آ چ عالمی یاندیرقاراتا..." بعد با لحن ویژه اش سر به سرم گذاشت که این " قاراتل " ( سیاه گیسو ) کیست که تو برایش شعر گفته ای و من با خجالت سرم را پایین انداختم.

آن روز تا آخر جلسه گاه و بیگاه به بهانه های مختلف درباره قاراتل حرف زد. سر حال بود و طنازی اش را به رخ بقیه می کشید. آن وقت ها جلسه که تمام می شدغیر از یکی، دو نفر بقیه بچه ها متفرق نمی شدند. با هم راه می افتادیم طرف خانه منزوی و دم درشان با او خداحافظی می کردیم و بعد با هم می رفتیم طرف مرکز شهر. آن روز " ایوب نوری زاده "عجله می کرد. قدم هایش را تند و بلند بر می داشت. منزوی گفت: " چته ایوب؟ چرا می دوی؟" نوری زاده گفت؟ " می خوام یه جور برسم که بتونم اخبار ساعت نه رو تو خونه ببینم." یادم نیست به چه دلیلی. احتمالا انتخاباتی، چیزی بود. منزوی که پا به پای نوری زاده جلوتر از ما می رفت، سرش را بر گرداند نگاهی به من که جزو آخرین نفرها بودم کرد و با خنده گفت : " طریقی اینم به شعرت اضافه کن که : چوخدا اخباره قولاخ وئرمه که اخبار یالاندر قاراتل" ، " یعنی زیاد دنبال گوش دادن به اخبار نباش که خبر ها دروغند، ای گیسو سیاه!" همه خندیدند، من هم.

حالا دلم نمی آید آن شعر را حتی برای خودم بخوانم یاد مصرع های منزوی می افتم. یاد شوخی هایش با ردیف این غزل...

 

حسین منزوی غزل ترکی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین