کد خبر: 16678 A

از فالش خواندن سیروان تا سبیل سحر و بهنام/ مشکل شاید دماغ است!

از فالش خواندن سیروان تا سبیل سحر و بهنام/ مشکل شاید دماغ است!

من هم دوست دارم مانند بانی باشم، بهنام را می‌گویم، که همه مرا بشناسند ولی حتی سبیل هم ندارم، واقعا ندارم...

ایران آرت: در ستون طنز روزنامه وقایع اتفاقیه‌ مطلب طنزی راجع به وضعیت موسیقی در کشور به تحریر سیامک قلی‌زاده درآمده که آن را در ادامه می‌خوانید:

"کاش می‌شد من هم مانند آن شاعرِ عاشق که با شلوار خمره‌ای در ذهنم حک شده اینجا می‌نوشتم: امروز حال ندارم چیزی بنویسم. امروز شما را به نیچه‌ی بزرگ می‌سپارم و می‌روم. شهریار قنبری بزرگ می‌تواند این کار را بکند اما منِ جوجه را چه به این کارها. اما کاش من هم می‌توانستم اینجا بنویسم شما را به بهنام بانی و دوستانش می‌سپارم و می‌روم. حالم خوش نیست. ناامیدم. مشهور شدنم به بن‌بست رسیده. هرچه فکر می‌کنم راهی برای «گنده» شدن به ذهنم نمی‌رسد. آدم که با ستون طنز نوشتن آن هم در مورد موسیقی، گنده نمی‌شود. هرچقدر هم که عقده‌ای بازی دربیاورم و بزرگانِ کاردرست را به چالش بکشم بی‌فایده است. مردم باهوش‌تر از این حرف‌ها هستند و می‌فهمند که من فقط قصد تخریب دارم.

این مردم به سوتی می‌فهمند سیروان خسروی ژوست [سه‌ضرب] می‌خواند و من برای تخریبش رفتم آن فیلم را پیدا کردم و صداگذار حرفه‌ای آوردم و فالشی فولشی روی آن سوار کردم. خب راه دیگری بلد نبودم. من هم دوست دارم مانند بانی باشم، بهنام را می‌گویم، که همه مرا بشناسند. حتی سبیل هم ندارم واقعا ندارم، شوخی نمی‌کنم (البته اینکه نمی‌توانم ســــــــبیل داشته باشم هم بی‌تاثیر نیست). روزی که برف می‌آمد در خانه بستری بودم و نتوانستم بروم و به دوستانم بگویم برف در صورتم بکوبند و به دیگر دوستانم بگویم فیلم بگیرند و به دیگر دوستانم بگویم پخش کنند و به دیگر دوستانم... . من اصلا این همه دوست کاربلد ندارم که معروفم کنند.

معادلات معروف شدن را می‌دانم اما نمی‌شوم. خب قطعا اولین نکته این است که معروف شدن نیاز به استعداد خاصی ندارد و من هم خدا را شکر استعداد خاصی ندارم، پس شرط اول را دارم. شرط دوم را هم که... بگذریم دارم. شرط آخر کمی شانس است که من ندارم. هر روز می‌روم پشت در اتاق محسن رجب‌پور بَست‌نشینی که محسن جان به خدا قسم من هیچ استعداد خاصی ندارم، روی من هم سرمایه‌گذاری کن. هرچه گفتم قبول نکرد که نکرد. می‌گوید من روی خیارشور سرمایه‌گذاری می‌کنم اما روی تو، نه. می‌روم خدمت آقای توتونچیان، آقای حسین‌خوانی و دیگران اما می‌گویند: نه. شاید به‌خاطر دماغم است. خب قبول دارم کمی بزرگ است ولی حتی نمی‌گویند مشکل این است. به‌هرحال، تهیه‌کننده‌ها بهتر از هرکسی دماغ را تبدیل به فرصت می‌کنند. حتی پیشنهاد دادم دماغ مصنوعی تولید کنیم و در کنسرتم بفروشیم. سحر قریشی را هم دعوت کنیم که با دماغ‌ها عکس بگیرد اما می‌گویند برو پسر برو «رَتِ» کارت.

کاش امروز می‌توانستم استراحت کنم و کمی فکر. البته، نه یادم نبود، تهیه‌کننــــــده‌ای «خارجی» نصیحتم کرد و گفت اگــر می‌خواهـــــــی در خـــــــــارج مـــعروف شـــــــوی نباید فکر کـــنی. شعارت باید این باشد: فکر کردن مــــمنوع! پس فقط استراحت مـــی‌کنم و البته کاغذ معروف شدنم را هم مرور می‌کنم."

سحر قریشی سیروان خسروی بهنام بانی
نظرات خوانندگان
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین