کد خبر: 52719 A

روایت آیدین آغداشلو از تاجی که مردم بر سر شجریان گذاشتند

روایت آیدین آغداشلو از تاجی که مردم بر سر شجریان گذاشتند

آغداشلو نوشت: کار زیادی می‌برد تا استاد محمد رضا شجریان به چنین قامتی برسد، اما فقط کار نیست، درست بودن و فروتنی و مهربانی هم هست. همیشه همراه مردم بودن، لحظه را درست‌سنجیدن و خم‌نشدن در برابر مال و منال و منصب هم هست.

ایران آرت: آیدین آغداشلو، نقاش برجسته ایرانی به مناسبت تولد ۸۰ سالگی خسرو آواز ایران، یادداشتی را درباره استاد محمدرضا شجریان منتشر کرد.

به گزارش ایران‌آرت، در این یادداشت که آغداشلو آن را با عنوان "با قامتی خدنگ..‌" در صفحه رسمی‌اش منتشر کرده، آمده است:

"هر هنرمند بزرگی همیشه در جایگاهی مشابه جایگاه امروز استاد محمدرضا شجریان قرار نمی گیرد - هرقدر هم خوب و توانا باشد - چون هنرمند های اندکی این بخت را دارند که در مقطع تاریخی خاصی، حامل و حاوی روح ملی و آرزوهای ملتشان شوند... و او به شایستگی شده است.‌

استاد شجریان را بیش از چهل سال است که می شناسم. از شب های چهارزانو نشستن بر چمن خوشبوی اطراف صحنه های اجرای آواز و موسیقی سنتی و تماشای هنرمندان یگانه ای که با وقار و فروتنی ساز می زدند و آواز می خواندند و وقت هایی هم لباس های متحدالشکلی از پوشاک سنتی ولایت های متنوع و رنگارنگ این سرزمین پهناور را تنشان می کردند... و شجریان با آن صورت مطبوع و انبوه موی سیاه رنگ و صدای فوق العاده اش در میانشان می درخشید و من باراولی بود که با موسیقی سنتی جدی ایرانی، در عرصه ای چنین گسترده مواجه می شدم و این برای منی که پیش از آن علاقه ای و شناختی در این زمینه نداشتم و تنها به یمن شب هایی که مرحوم دردشتی به دعوت شوهرخاله ام برایمان - اغلب بی ساز - آواز می خواند و سحرمان می کرد - در آن سال های نوجوانی همیشه مضطربم - این اتصال دلپذیر صورت می گرفت.

‌اما از آن سال ها - که با اتوبوس، خودمان را ژولیده و چروکیده می رساندیم به شیراز تا شتوکهاوزن را در کنار عبدالوهاب شهیدی گوش کنیم و قوالی را پس از پیتر بروک ببینیم - فاصله ای اساسی افتاد میان من و آن موسیقی شریف و محزونی که بعد ها شجریان نمایندگی نمایشش را داشت. از اواخر دهه پنجاه بود که شجریان در ذهن من عمده تر شد و این بار نه به خاطر حنجره اش که به خاطر سر انگشتان چیره وچابک اش؛ خوشنویس قابلی شده بود و مرا که سال ها بود خوشنویسی دغدغه ام بود به تعقیب و تماشای راهی که می رفت واداشت و می دیدم چه نستعلیق نویس قابلی دارد می شود و دریافتم آدمی در این میان هست که پروای امر عمده تری دارد و دارد معنای منهدم و پراکنده شده ای را دنبال و جست وجو می کند که بیشتر - خیلی بیشتر - از ها ها ها های مرسوم و معمول است.

‌دریافتم به دنبال همان تجمع مبارکی است که پیشتر در موسیقی ایرانی به صورت همراهی شعر و موسیقی و آواز شکل گرفته بود و در معماری با کنارآمدن خشت و آجر و کاشی و گچ و در کتاب آرایی با همراهی خوشنویسی و نقاشی و ادبیات. از اینجا بود که بیشتر مراقب و گوش‌به‌زنگ شعوری شدم که می‌دانست در دنیایی زندگی می‌کند که کارش مچاله‌کردن معنا‌هایی است که در فاصله‌ای تاریخی دارند دور می‌شوند و باکی هم ندارد که خانه‌های سی‌ساله در آن کلنگی‌اند – چه رسد به گنبد رفیع سلطانیه! و مهرش را در دل گرفتم. روزی ناشرش از من خواست تا صورتش را برای پوستر کنسرتش نقاشی کنم، و کردم و کار بدی هم نشد. شبی در جایی میهمان بودیم و نشسته بر روی فرش. صاحب خانه – کاسه تار در بغل – با احترام تمام از استاد خواهش کرد تا چیزی بخواند و او هم با آرامش و وقار رد کرد و تا چند بار این اصرار و انکار مکرر شد تا سُراندم خودم را به طرفش و زانویم که به زانویش رسید در گوشش زمزمه کردم که نازنین، ما نقاش‌ها در جا نمی‌توانیم مردم را به طرب بیاوریم و این موهبت از آن شاعران و نوازنده‌ها و خواننده‌هاست. بخوان و با صدایت عالمی را به طرب بیاور… و خواند و «صدای سخن عشق» را «زیر گنبد دوار» گسترد و ماندگار کرد… و سال‌های دراز تا به امروز، مهر و ارادت و دلبستگی من به او مستدام ماند همچنان. و خوشا به حال من.

چه‌طور می‌شود هنرمندی راوی روح مردمش می‌شود؟ در درازمدت و در کوتاه‌مدت؟ فردوسی می‌شود برای همیشه و حافظ و مولوی و استاد علی‌اکبر بناءاصفهانی و کمال‌الدین بهزاد می‌شوند در درازمدت، تولستوی و شکسپیر و سنان معمار و دانته می‌شوند در درازمدت. واگنر می‌شود در کوتاه‌مدت- و‌ گاندی- که هنوز بر روی پایه‌هایشان بی‌تزلزل ایستاده‌اند. کار زیادی می‌برد تا استاد محمد رضا شجریان به چنین قامتی برسد، اما فقط کار نیست، درست بودن و فروتنی و مهربانی هم هست. همیشه همراه مردم بودن – به تأسی از شیخ نجم‌الدین کبری – هم هست. لحظه را درست‌سنجیدن و خم‌نشدن در برابر مال و منال و منصب هم هست. یک‌پارچه‌کردن آرزو‌های پراکنده مردمی که گم می‌شوند و نمی‌دانند چه می‌خواهند هم هست… و خیلی چیز‌های دیگر هم هست.

حاملین روح ملی مردم می‌مانند و دولت‌ها می‌گذرند: حکیم ابوالقاسم فردوسی طوس. نیازی به نشانی دارد؟

قبا و تاج نگهبانان روح ملی را نمی‌شود برداشت و برگرفت. کار فلانی‌وبیساری نیست. این تاجی است که مردمان بر سرشان می‌گذارند و همان‌ها هم، در پی هر خطایی، می‌توانند خلع کنند.

استاد محمدرضا شجریان با آبرو و بلندقامت، بر جایگاهش خدنگ ایستاده است.

عمرش برای ما دراز باد"



22

 

محمدرضا شجریان آیدین آغداشلو
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین