عارف گرانمایه و آبرنگ های معاصر در گالری مژده
آبرنگ عارف گرانمایه، تصویری صرف از ریشهها و چوبهای مرده نیست؛ بیانیهای است درباره چرخه زمان، حافظه طبیعت و زندگی پنهانی که در دل خاموشی میتپد.
ایران آرت: عارف گرانمایه متولد ۱۳۴۵ تهران، سال هاست با استادی در خلق نقاشی با تکنیک آبرنگ و البته زاویه نگاه خاص به طبیعت به ویژه ریشه درختان و بخش نادیده گرفته شده ای از بافتار گیاهان مورد توجه جامعه هنری است؛ بهمن ۱۳۹۷ حدود هفت سال پیش بود که عارف گرانمایه نمایشگاه ی انفرادی در گالری مژده به تماشا داشت این ریشه ها، چوب ها و گوشه هایی کمتر دیده شده از طبعیت بی جان که با مهارت مثالزدنی با آبرنگ آفریده شدند از همان جا به امضای او بدل شد.
از آن پس، هر بار که تک اثری از عارف، در دفتر گالری مژده به تماشا درآمد این نگاه تراش خورده او به طبیعت بکر و حتی خشن در این روزگاری که وخامت حال محیط زیست بیش از همیشه درد آور شده ، مورد توجه قرار گرفته است.
به بهانه ارائه دو اثر از عارف گرانمایه در نمایشگاه "ازدحام" گالری مژده، یک اثر از سری ریشه های او را که در ابعاد ۷۳×۵۳ با تکنیک آبرنگ روی کاغذ در سال ۲۰۱۸ خلق شده است را بررسی می کنیم :

نقاشی آبرنگ عارف گرانمایه در ابعاد ۷۳×۵۳ سانتیمتر، سفری است به اعماق سکوتِ طبیعت؛ جایی که تنهها و ریشههای درهمتنیده، روایتگر تاریخی پنهان و زیستنی خاموشاند. هنرمند بهجای انتخاب رنگهای فریبنده و فریادگر، به پالت محدود قهوهایها، خاکستریها و تیرگیها بسنده کرده و از همین مسیر، نگاه مخاطب را به بافتها و پوستاندازی زمانه میکشاند.
در این اثر، شبکهای پیچان از چوبهای پوسیده و حفرهدار همچون ارگانهایی زنده ظاهر میشوند. ساختار بصری براساس تکرار فرمهای پیچان و نامنظم شکل گرفته و ریتمی سیال به چشم میبخشد. در عین شلوغی بصری، تعادلی ظریف برقرار است؛ گویی نیروهایی نامرئی، این آشوب ارگانیک را در نظمی درونی نگه داشتهاند. عمق فضا با لایهگذاری ظریف شاخهها و تیرگی پسزمینه شکل گرفته و نگاه را به سفر در میان بافتها دعوت میکند.

بافتپردازی، ستون فقرات این اثر است؛ گرانمایه با مهارتی مثالزدنی در تکنیک آبرنگ، سطح چوبهای ترکخورده، فرسوده و شکافته را چنان دقیق روایت میکند که حس تماس با چوب خشک و زبر را به بیننده منتقل میسازد. سایهروشنهای کنترلشده، فرمها را از تختی میرهانند و به حجمی قابل لمس بدل میکنند. از این منظر، اثر نمونهای درخشان از تسلط هنرمند بر ابزاری است که ماهیتی لطیف دارد اما در اینجا برای نمایش خشنترین و فرسودهترین بافتها به خدمت فراخوانده شده است.
گرچه زبان بصری اثر ریشه در واقعنمایی دارد، حضور حفرههای دهانگونه و شاخههای شبهانسانی آن را به قلمرو خیال نزدیک میکند. این حالت انسانواری در کنار درهمتنیدگی ریشهها، اثر را به بستری شاعرانه و رمزآلود سوق میدهد؛ جایی که طبیعت به موجودی آگاه و خاطرهمند بدل شده است. درختانِ مرده یا روبهزوال، دیگر تنها عناصر طبیعی نیستند، بلکه حامل حافظهاند: حافظهای از چرخههای تولد و مرگ، سکوت و فریادهای ناگفته.

در سطح مفهومی، اثر میان دو قطب «مرگ و زندگی» و «پوسیدگی و تداوم» در نوسان است. ریشهها نماد پیوندهای پنهان و شبکههای عمیق زیستیاند و حفرهها ـ چون دهانهایی بیصدا ـ نشانه نبود، فراموشی یا اشتیاق ناتمام. انسداد و پیچوتاب عناصر، حسی از گیر افتادن، درهمتنیدگی تقدیرها یا حتی زخمهای مشترک هستی را تداعی میکند. این روایت خاموش، قابی از سکوت سنگین و اندوه فروخورده میسازد.
زبان نشانهای اثر، بهسادگی در لایه نخست خوانده نمیشود. درخت ـ نماد آشنای زندگی و رویش ـ اینجا نقشی معکوس یافته: نماد زوال، حافظه زخمی و تنهای خسته. با این حال در لابهلای ترکها و تیرهگیها امیدی خاموش موج میزند؛ شاید به نیرویی که حتی در فروپاشی نیز ادامه مییابد.
از منظر زیباییشناسی، اثر در خدمت جزئینگری و نبوغ خطوط است؛ اما در عین حال در بطن خود، واجد شاعرانگیای خزنده است که مخاطب را فراتر از واقعیت محسوس به مکانی ذهنیتر میبرد. آنچه اثر را ممتاز میکند، توانایی هنرمند در تبدیل عناصر به ظاهر ساده و فرسوده به جهانی پررمز و سرشار از مکاشفه است.

آبرنگ عارف گرانمایه، تصویری صرف از ریشهها و چوبهای مرده نیست؛ بیانیهای است درباره چرخه زمان، حافظه طبیعت و زندگی پنهانی که در دل خاموشی میتپد. این اثر، مخاطب را به تأمل در مرزهای میان هست و نیست، جسم و خاطره، طبیعت و انسان فرا میخواند؛ و همین کیفیت چندلایه، آن را به تجربهای ماندگار در حافظه بصری بدل میکند.