کد خبر: 2958 A

حافظیه در نوروز یک باغ جادویی است/ با بهرام دبیری درباره نوروز و شیراز

حافظیه در نوروز یک باغ جادویی است/ با بهرام دبیری درباره نوروز و شیراز

بهرام دبیری شیراز را جای دیگری می‌‏داند، جایی که بهار آن رنگ‎هایی پررنگ‌تری دارد

ایران آرت: بهرام دبیری شیراز را جای دیگری می‌‏داند، جایی که بهار آن رنگ‎هایی پررنگ‌تری دارد و پرندگانش طور دیگری آواز می‎خوانند...

همه چیز شیراز اغراق‌آمیز است / شیرینی‎هایی که فقط مادرم بلد بود/ با بهرام دبیری درباره نوروز و شیراز

 بهرام دبیری اهل شیراز است و خاطره‎های او از نوروز دوران کودکی در شیراز طور دیگری است، به جز رسم‎های خانوادگی و شیرینی‎های جادویی مادر، روح شیراز و بهار پر عطر و رنگ آن در همه حرف‎های آقای نقاش افکنده است. با بهرام دبیری به گفت‏‌وگو نشستیم تا درباره نوروز، شیراز و نقاشی با او حرف بزنیم.

آقای دبیری در روزهای نوروز خوب است به عنوان نقاشی که عناصر حیات‎بخشی چون گل‎ها و پرندگان و البته زنان را موضوع کار خود قرار می‎دهد بگویید که چنین ایامی چه حس و حالی برای شما دارد؟

بخش نخست پاسخ من داستانی غم‎انگیز است و آن اینکه همواره وقتی به مفاهیم تاریخی در فرهنگ ما نگاه می‎کنیم، همه چیز سرتا پا موجب تفاخر است، بنابراین آنچه امروز دارایی ماست آن قدر محقر و ناچیز است که در مقابل گذشته‎ای که منشا همه چیز را بدون اغراق در ایران نشان می‌‏دهد، باعث خجالت ماست. ما در پاسخ به این سوال که گفتن این افتخارات در شرایطی که ما سده‎هاست به آن شکل زندگی می‎کنیم، چه فایده‎ای دارد، واقعا پاسخی نداریم. من بر حسب اتفاق به کتابی با عنوان "الفبای آنتیک" برخوردم که موزه لوور آن را چاپ کرده است، برای من عجیب بود با توجه به این که در غرب چندان علاقه‎ای به برتری دادن به تمدن ایران وجود ندارد، در این کتاب نقشه‌ای از ایران وجود دارد که در آن منشا فرم و معماری ایران دانسته شده است. این کتاب ریشه‌های درخت تمدن را در ایران می‎داند. تاریخ ایران، تاریخ شگفت‎انگیزی است و یکی از بخش‌های آن نوروز است. در هیچ جای جهان، نفطه شروع سال با چنین انتخاب درخشانی که همزمان با تولد دوباره طبیعت است پیدا نمی‎شود. اما در مورد خودم که در شیراز و در یک خانواده زمین‌دار بزرگ که مراسم برای آنها همیشه بسیار مهم بود، باید بگویم که همه چیز از یکی دو هفته قبل از عید شروع می‌شد. به خاطر دارم درویشی بود بسیار خوش صورت و لاغر اندام که همیشه در همین زمان‎ها کنار خانه ما چادر می‎زد و شکرپنیرهایی که در کشکولش داشت هنوز در خاطر من مانده است. صورت مهربانی داشت و ما همیشه در چادر او بازی می‎کردیم این مرد واقعا برای ما یکی از نشانه‌های نوروز بود.

شیراز به طور کلی در آن زمان هنگام بهار چه ویژگی‎هایی داشت؟

به طور معمول در شیراز شکوفه‎ها زودتر از جاهای دیگر پیدا می‌شوند، ارعوان‎ها، بادام‎ و اقاقیاها از حوالی 15 اسفند شروع به گل دادن می ‌کردند. در خانه ما همه آیین‎ها باید در بهترین و کامل‎ترین شکل انجام می‎شد، سفره هفت سین بسیار بزرگ و مفصلی پهن می‎شد که پر از غذاها، شیرینی‌ها و میوه‌ها بود. بلافاصله پس از سال تحویل در خانه ما زده می‎شد و یک گروه موسیقی که روح‎الله خالقی در کتاب خود با عنوان گروه "جلال و منوچهر" از آنها نام برده است، وارد می‎شدند و یک ساعتی موسیقی اجرا می‎کردند. یک موضوع جالب دیگر اینکه زنی جنوبی در شیراز بود که خالکوبی‎هایش را به یاد دارم، او آن روز یک بادیه شیر برای ما می‎آورد تا برای شیربرنجی که باید همزمان با تحویل سال در حال پختن باشد از آن استفاده کنیم. بخش دیگر اتفاقات شگفت‌انگیز نوروز پختن شیرینی به وسیله مادرم بود، حسرت بزرگ من اکنون این است که با از دست رفتن مادرم، دستور تمام آن شیرینی‌ها نیز از میان رفت، یکی از دردسرهای کنونی من و سیمین هم این است که هر سال عید تلاش می‌کنیم باقلوا، سوهان عسل یا کلوچه نخودچی شبیه آنچه مادرم می‌پخت پیدا کنیم که هیچوقت موفقیت‌آمیز نیست.

از آن شیرینی‎پختن‌های مادرتان نکته خاص و مشخصی به خاطر دارید؟

یادم است بادام را از دو هفته قبل خیس می‎کردند تا پوست قهوه‌ای آن را برای پختن شیرینی جدا کنند، روز سفید کردن بادام‎ها یکی از بهترین تفریحات ما بچه‎ها ناخنک زدن و خوردن آن بادام‌ها بود. همزمان با چنین کارهایی بود که بیدمشک‌های شیراز با بوی جادویی‌شان رشد می‎کردند، آن بادام نمناک سفید شده را با همان میزان گل بیدمشک در کیسه‌ای از پارچه ململ می‎ریختند، در آن را می‎بستند و چهار روز در تاریکی نگه می‎داشتند تا عطر بیدمشک به بادام‌ها منتقل شود. این بادام ماده اساسی تهیه باقلوا و یک نوع شیرینی خاص که در تنورهای هیزمی درست می‎شد بود. بنابراین برای من به جز بوی همیشگی گل‌ها در شیراز، مراسم تهیه شیرینی‎های بی‎همتایی بود که من هرگز مانند آنها را در زندگی نچشیدم.

با این حساب سفره هفت‌سین خانه شما هم باید موضوع شگفت‎انگیزی بوده باشد.

بله، گفتم که سفره هفت سین خانه ما بسیار بزرگ بود، من هرگز پس از آن ندیدم اما در سفره ما به جز ماهی زنده، سبزه‌هایی از دانه‌های مختلف، خود این دانه‌ها به شکل خشک در کاسه‎های متعدد وجود داشت. به علاوه یک ماهی و مرغ درسته خام هم در سفره بود. سفره حتما روی زمین قرار می‎گرفت و از هر گلی که در شیراز وجود داشت در آن نهاده می‎شد. سفره بسیار مجللی بود که وجود همه میوه‎ها مخصوصا انار و نارنج و آینه و کتاب حافظ در آن ضروری بود. همه ما موظف بودیم سر وقت و با لباس‌های نو و تمیز سر سفره حاضر باشیم. هنگام سال تحویل مادرم حافظ می‌خواند، همه شمع‌های پرتعداد سفره هفت‎سین روشن بود، پس از مراسم این شمع‌ها با دو مسقطی و نه با فوت کردن خاموش می‌شدند و بعد نوبت تبریک گفتن و گرفتن عیدی می‎رسید. این در واقع یک آیین بود، با این حال آیینی برای شادی بود که همزمان بود با شکوفه کردن گل‌ها و به علاوه نوعی جشن شکرگزاری برای بوها و مزه‌ها و رنگ‌ها هم بود.

شما هم مثل بسیاری از مردم آن روزگار لباس‌ها به خیاط سفارش می‌دادید؟

بله، خانواده ما در انتخاب پارچه و نوع دوخت لباس بسیار حساس و دقیق بودند. خریدن این پارچه و اندازه گرفتن و بدقولی خیاط یکی از خاطره‎های هر سال من از نوروز است. نمی‌دانم در آن روزگار لباس آماده بود یا نه ولی فروشگاه معروفی در شیراز بود به نام ایران-یوروپ که پارچه‌های خوبی داشت، ما از این فروشگاه پارچه می‎خریدیم و بعد آنها را برای دوختن کت و شلوار و پیراهن به خیاط می‎دادیم. یک روز هم برای پرو می‎رفتیم و بعد در نهایت با تلاش بسیار این لباس‌ها دو روز قبل از عید به دستمان می‎رسید.

تخم مرغ رنگی و رنگ کردن آن یکی از بخش‌های نوروز بوده است، حدس می‌زنم که شما هم با توجه به علاقه‎تان به نقاشی باید آن را دوست داشته باشید...

بله، همین‎طور است، آن زمان با جوهرهایی که هنوز هم هست این کار انجام می‎شد، تخم مرغ پخته را درون این جوهرها می‎انداختند و پس ا رنگ گرفتن و سرد شدن، آن را با روغن زیتون جلا می‏‌دادند. سال‌ها بعد پس از آنکه به تهران آمدم و دانشکده نقاشی رفتم، تخم مرغ‌ها را خودم نقاشی می‎کنم، خروس‎ها، کبوترها و میوه‎ها و گل‌هایی که در تابلوهایم هست روی این‌ها هم نقاشی می‎شود و دوستان و اقوامی که به خانه ما می‎آیند خیلی به آنها علاقه دارند و با خود می‌برند و نگه می‎دارند.

با توجه به سابقه‏ ای که از دوران کودکی‎تان تعریف کردید، امروز جشن نوروز در خانه شما به شکلی برگزار می‎شود؟

نوروز هنوز هم مناسبتی مهم در خانواده ماست، هم برای من و سیمین و هم برای رعنا و روزبه نوروز و بودن در این روز کنار هم بسیار با اهمیت است. در واقع برای بچه‎ها همان طور که برای من در کودکی من گذشته است، همه مراسم از ابتدا وجود داشته و آنها هم با این رسم و رسوم و جشن خو گرفته‎اند. تا وقتی کوچک بودند در رنگ کردن تخم مرغ‎ها سهیم بودند اما الان هر ساعتی از شبانه روز که باشد نیمه شب، صبح یا هر وقت دیگر آنها هم خانه هستند و همه با هم کنار سفره می‎نشینیم. لحظه تحویل سال، لحظه عجیبی است، سکوتی در آن وجود دارد که گاه توام با یک اندوه است و گاه توام با تفکر، درحالی که با زمان‎های دیگر در عمل فرقی نمی‏‌کند. زمانی که دور این سفره می‏‌نشینیم برای چند دقیقه نوعی تمرکز وجود دارد و برای بچه ‏ها هم این لحظات مهم است، دخترم زمانی که کانادا زندگی می‎کرد، به جز یک سال باقی سال‌ها این راه دور را طی می‌کرد تا لحظه تحویل سال با ما باشد.

گل‌ها، پرندگان، میوه‎ها و فیگورهای زنانه عناصر اصلی آثار شما هستند، نوعی فضای زنده و پویا در نقاشی‌هایتان وجود دارد که رنگ‌های رقیق و لطیف‌شان بیش از هر فصلی بهار را به خاطر ما می‏‌آورد، بهار چقدر بر شما به لحاظ بصری تاثیر گذاشته است که ما اکنون می‎توانیم این نمودها را در کارهایتان ببینیم؟

بله، چیزهایی که در کارهایم وجود دارد به بهار نزدیک است، مثلا شما هیچ‎وقت گل‌های فاخری در کارهای من نمی‎بینید، شکوفه و بیشتر دسته‎گل‏های وحشی در این کارها وجود دارد. شیراز اصولا جهان متفاوتی با مثلا تهران دارد، مثلا روز اول دوم فروردین حافظیه بیشتر یک باغ جادویی است، به علاوه نقاشی و شعر جزو مصارف روزمره خانواده من در کودکی بود. به همین دلیل شعر هم در کار من نقش مهمی دارد تا جایی که نجف دریابندری کارهای مرا "غزل‎هایی با خط و رنگ" دانسته بود. عنصر مهم دیگر برای من خود باغ است، باغ شبیه نان شب برای مردم شیراز است، گل‌های نسترن، سایه‎های باغ، صدای پرندگان و همه چیزهایی که نشانه شکوه طبیعت است در شیراز اغراق‎آمیزتر از جاهای دیگر است و این‎ها همه راه خود را به نقاشی‎هایم نیز باز کرده است.

 

زمین سفره هفت سین لحظه تحویل سال نقاشی نوروز
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین