کد خبر: 13719 A

کافه لیلا حاتمی و ناگفته های او از ستاره زن بودن در ایران

کافه لیلا حاتمی و ناگفته های او از ستاره زن بودن در ایران

لیلا حاتمی : نمی‌توانید از پوسترهای بزرگ چهره زنان در خیابان‌ها استفاده کنید...علاوه بر آن حجاب و نوع لباس نیز هیچ تغییری نمی‌کند...

ایران آرت : کافه‌ای در میانه شهر، داخل سالن سینما. نام «لیلا» کافیست تا این کافه جان بگیرد. هنگامی که لیلا با کودکی در آغوش به همراه همسرش سر می‌رسد، شادی همه سالن را فرا می‌گیرد.

مادر لیلا در زمان شاه هنرپیشه بوده و پدرش نویسنده و کارگردان. آنها هر دو به تولید فیلم اشتغال داشتند. لیلا پس از اخذ دیپلم برای ادامه تحصیل به سوییس رفت. مریضی پدر در سال 1997 باعث ناتمام ماندن تحصیلات لیلا شد چرا که وی به سرعت به تهران بازگشت. لیلا حاتمی وقت خود را آن گونه که می‌گوید، تلف نمی‌کند. در ابتدا کار خود را با ایفای نقش‌های کوچکی در فیلم‌های پدرش شروع کرد. با این حال خانواده نمی‌خواستند که لیلا وارد این کار شود، ولی خود لیلا احساس می‌کرد که پس از شروع به کار موجبات رضایت خانواده را فراهم می‌کند. پیشنهاد داریوش مهرجویی رسید تا لیلا در فیلم «لیلا» ایفای نقش کند. فیلم با توجه و استقبال مردمی مواجه شد ولی در اثنای فیلمبرداری، پدر لیلا درگذشت. پیشنهادات زیادی به لیلا ارائه شد که یکی پس از دیگری رد شدند. لیلا می‌گوید: «من به دنبال کمال هستم و هرگز از هنرپیشگی به دنبال مال نبودم. پس از فیلم لیلا بسیار راضی و خشنود بودم و هیچ تردیدی در رد کردن پیشنهادات برای مدتی طولانی نکردم». دو سال بعد وی پیشنهادی از کمال تبریزی دریافت کرد تا در فیلم شیدا بازی کند. لیلی می‌گوید: «سینما هویت من است».


شاید دلیل علاقه و موفقیت شما در سینما به کار با کارگردانی بزرگ از اولین روز بازگردد؟
این واقعه‌ای بسیار مهم بود که زندگی مرا تغییر داد. فرود آمدن معمولا بسیار سخت است. من از ابتدا و هنگامی که پیشنهاد فیلم «لیلا»‌ به من ارائه شد فهمیدم که این نقش مال من است. با اینکه یک کارگردان معمولا با یک هنرپیشه دو بار کار نمی‌کند ولی من همواره امیدوارم تا نقشی دیگر در فیلمی از مهرجویی ایفا کنم. هنوز نقش مناسب به من پیشنهاد نشده است. هنرپیشه با کارگردان تفاوت دارد. وقتی کار هنرپیشه به اتمام می‌رسد در انتظار پیشنهاد جدید است. برخی از انسان‌ها آفریده شده‌اند تا بگیرند. برخی دیگر پیشنهاد داده و یا می‌نویسند ولی من بسیار منفی هستم و ترجیح می‌دهم در انتظار بمانم. هنگامی که به سال‌های زندگی‌ات می‌نگری و می‌بینی که چند سال گذشته و هنوز هیچ نقشی ایفا نکرده یا طرحی نداری، احساس ناراحتی و اندوه می‌کنی، به خصوص اینکه ماجرای ترک تحصیل هنوز در دل من وجود دارد. خوشبختانه همسر من (علی مصفا) نیز هنرپیشه و کارگردان است. وی همواره مرا تشویق می‌کند و ایده‌هایی پیشنهاد می‌دهد. بدین گونه بود که به ترجمه برخی آثار از فرانسوی به فارسی روی آوردم


هنرپیشگی در ایران برای شما چه مفهومی دارد؟
بد ‌شانسی! در ایران امکان ندارد که شما ستاره‌ای با مفهوم معمولی آن باشید. نمی‌توانید از پوسترهای تبلیغاتی بزرگ و بهره‌بری از چهره زنان در خیابان‌ها استفاده کنید. اگر چنین چیزی نیز رخ دهد، جزئیات تصویر زن برعکس مرد مشخص نیست. علاوه بر آن حجاب و نوع لباس نیز هیچ تغییری نمی‌کند. همه چیز تکراری و روتین است. امکان ندارد شما بتوانید چهره خود را از یک فیلم به فیلم دیگر تغییر دهید. ما باید همواره به یک صورت باقی بمانیم. روابط با مردم نیز تفاوت دارد. من تجربه‌ای در خارج از ایران نداشتم ولی در ایران به نظر می‌رسد که فاصله میان مردم و هنرمند بسیار کم است. زندگی هنرمندان خیلی شبیه مردم عادی است. شما ممکن است به راحتی در مترو با یک هنرمند روبرو شوید. ممکن است یک هنرمند در ایران به شکل واقعی مورد تقدیر قرار نگیرد. از نظر مادی نیز یک ستاره مانند یک مهندس درآمد دارد. هیچ چیز فوق‌العاده‌ای وجود ندارد.


آیا مردم شما را در مترو می‌شناسند؟
از چهره برخی درمی‌یابم که مرا شناخته‌اند ولی قصد ندارند نشان دهند. حال یا ملاحظه‌ای دارند یا اینکه به شکل عمدی می‌خواهند خود را بی‌تفاوت نشان دهند. شرایط در خارج از تهران کاملا فرق دارد. بسیاری از مردم به سمت من آمده و با من سخن گفته و محبت خود را به سادگی نشان می‌دهند. مردم تلویزیون دیده و به من می‌گویند که در فلان سریال تو را دیدیم ...


آیا شهرت شما از تلویزیون است؟سینما است که باعث مشهور شدن من است.آیا به این دلیل که در فیلم‌های مردم‌پسند و محبوب شرکت کرده‌اید؟
فیلم‌های خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من با مهرجویی، تبریزی، کیمیایی و جیرانی در فیلم‌هایی هنری و تجاری کار کرده‌ام. آنچه که در مهرجویی مرا برانگیخت این است که وی نویسنده و کارگردان ولی در عین حال بسیار محبوب است. وی روش طبیعی و عادی خود را دارد که مردم آن را خوب می‌شناسند. مهرجویی داستانی که ما بارها دیده‌ایم را به سادگی و بسیار ماهرانه روایت می‌کند. بازی در سینمای تجاری مرا هرگز ناراحت نمی‌کند، ولی خط قرمزی هست که هرگز زیر پا نمی‌گذارم. من همواره با کسانی کار می‌کنم که کار خود را بلد بوده یا حداقل درکی از هنر داشته و به فکر پیشرفت هستند.

نسل زنان هنرپیشه در ایران را چگونه می‌بینید؟
به مانند مردان. ما کارگردان‌های خوبی داریم. بنی‌اعتماد مانند مهرجویی است. دوربین وی در مکان مناسب است و بر فیلم سایه نمی‌اندازد. فیلم‌های بنی‌اعتماد از دیگران بهتر و عمیق‌تر است. در واقع سینمای ایران دچار دگرگونی شده و دیگر شاهد بازی‌های غیرواقعی نیستیم. با این حال هنوز هم گاهی فیلم‌هایی را در جشنواره‌های مختلف می‌بینم که بسیار بد بوده و از دلیل انتخاب این فیلم‌ها دچار حیرت می‌شوم.شاید موضوع این فیلم‌ها جذاب است.

یا معتقدید که این موضوع‌ها هستند که برای غرب اهمیت دارند؟
بله. برخی از موضوع‌ها به این خاطر که از چارچوب تعریف شده غرب خارج هستند، بسیار جذابند. اینگونه فیلم‌ها تفاوت‌های فرهنگی و برخی نکات دیگر را نشان می‌دهند. حتی کارگردان زن نیز عامل مهمی برای جذب است. من به شخصه هنگامی که فیلم‌هایی از فرهنگ‌های متفاوت را می‌بینم اگر کارگردان آنها زن باشد، بیشتر جذب می‌شوم.کارهای تلویزیونی شما در ایران موفق بوده است.

چه چیزی باعث شد تا در تلویزیون نیز فعالیت کنید در حالیکه شما پیشنهادات سینمایی زیادی نیز دارید؟
تلویزیون قصد دارد که تمامی سینما را به سمت خود جذب کند و این کاریست که شروع کرده است. هفت سال قبل و پس از بازی در فیلم دوم خود به مدت سه سال بدون کار بودم. تمامی داستان‌هایی که به من پیشنهاد می‌شد، سبک و بی‌ارزش بود. هنگامی که پیشنهاد کار تلویزیونی ارائه شد، بسیار خشنود شدم. داستان آن فیلمنامه مربوط به دختری از دهه بیست قرن گذشته در ایران بود. تشویق شدم چرا که لباس‌ها متفاوت بود. با این حال سه ماه تردید داشتم. معتقد بودم که هنرپیشه سینما نباید در تلویزیون ظاهر شود. کار در تلویزیون در نظر من بسیار بد و در ردیف کارهای تبلیغاتی بود. با این حال آنچه که باعث شد تا در پذیرش آن پیشنهاد تشویق شوم، مشارکت همسرم و سناریوی جالب آن و همچنین پیشنهاد مالی خوب بود. آن سریال بسیار موفق بود ولی با این حال من زیاد راضی نبودم و احساس خجالت می‌کردم به طوری که حتی نمی‌توانستم در برابر خانواده خود ظاهر شوم.

ولی با این حال پیشنهاد جدیدی در تلویزیون را قبول کردید.
سناریوی آن مرا جذب کرد. داستان زندگی زنی در دهه بیست و سی عمرش بود. قرارداد را امضا کردم و پس از تصویربرداری نیمی از قسمت‌ها آن اتفاقی که نمی‌خواستم رخ داد. باید چادر سر می‌کردم. امکان نداشت که زنی در آن شرایط چادر به سر کند. او زنی فعال و با نشاط در جامعه بود و غیرمنطقی بود که در آن دوره زمانی با چادر رفت و آمد کند. به همین دلیل باید در خانه می‌ماند و از فعالیت‌های خود چشم‌پوشی می‌کرد. سناریو تغییر کرده بود. در عین حال در آن سریال مجبور به ازدواج با کسی شدم که «شخص منفی» بود و تمامی نگاه‌های عاشقانه حذف شد، حتی در صحنه‌هایی که با همسرم در آن بازی می‌کردیم، ولی هیچ راهی برای بازگشت نبود. من از شدت ناراحتی گریه می‌کردم و با مسئول برنامه صحبت می‌کردم ولی آنها فقط وعده‌های بی‌ثمر می‌دادند و نمی‌دانم چرا مردم این سریال را دنبال می‌کردند.

شما به همراه همسر خود سالن سینما و کافه‌ای را در تهران اداره می‌کنید که از طرف مردم به شدت مورد استقبال قرار گرفته است. شرایط سینما در تهران چگونه است؟
من و پدرم این سینما را پانزده سال قبل در اختیار گرفتیم و من این سینما را از پدرم به ارث بردم. در واقع حضور ما در دنیای سینما به مفهوم توانایی ما در اداره مناسب یک سالن سینما نیست. این موضوع بسیار مشکل است به خصوص اینکه سالن سینمای مذکور در منطقه دیگری قرار دارد که کاملا تجاری شده است. گمان کردیم که با برگزاری مراسمی دانشجویان و بخش خاصی از مردم را جذب کنیم. در این کافه هم قصد نداشتم مکانی شیک برای طبقه‌ای خاص ایجاد کنم، بلکه قصد داشتم یک مکان طبیعی، ساده و شاعرانه فراهم کنم که هر کسی گمان کند در خانه خود حضور دارد. کافه مفهوم خود را در فرهنگ کنونی ما از دست داده است. من تنها خواستم این مفهوم را بازگردانم.


آیا در جمهوری اسلامی امکان دارد یک مکان فرهنگی را به یک مکان تجاری تبدیل کرد؟ شما اکنون در محاصره تجار قرار دارید. آیا دولت از شما حمایت می‌کند؟
سالن سینما مانند طلا است ولی امکان فروش آن برای ما وجود ندارد مگر اینکه سالن دیگری در مکان دیگری بنا نهیم.

آیا این موضوع شما را تشویق می‌کند؟

من با گذشته به شکل جدی در ارتباط هستم. من تنها دختر خانواده هستم و هنگامی که پدرم را از دست دادم، همه را از استفاده از وسایل شخصی او منع کردم. مادرم برخلاف من روحیه‌ای ماجراجویانه دارد. وی تمام مایملک ما را به فروش رسانده و حتی قصد داشت سالن سینما را نیز به فروش برساند. من از وی خواستم تا زمان بزرگ شدن فرزند من صبر کند. بسیار عاطفی هستم و به این مکان (سالن سینما) عشق می‌ورزم. صندلی پدرم را به اینجا آورده و بسیار شاد می‌شوم وقتی می‌بینم که همه چیز زنده است نه اینکه بخشی از یک موزه باشد. گمان می‌کردم که بتوانم شرایطم را پس از تولد فرزندم تغییر دهم و زمان بیشتری برای سالن سینما و کافه بگذارم ولی اینگونه نشد.

علی حاتمی لیلا حاتمی زری خوشکام
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین