کد خبر: 5905 A

داستانی که نمی‌خواهد ترسناک باشد اما شما را می‌ترساند!

داستانی که نمی‌خواهد ترسناک باشد اما شما را می‌ترساند!

مورین در روزهای انتظار به سر می برد که پیامی از شماره ای ناشناس دریافت می کند که نوشته: من تو را می شناسم.

ایران آرت، آنالی اکبری: برادر دو قلویش چند ماه پیش در اثر یک ناراحتی قلبی در پاریس مرده و حالا او در انتظار نشانه ای از طرف اوست؛ نشانه ای از جهان پس از مرگ. این قرار را از قبل گذاشته بودند. هر دو می دانستند که قلب هایشان دچار مشکلی مادر زاد است و ممکن است به زودی تپیدن را قطع کنند، پس قرار گذاشتند هر کس زودتر مرد، سراغ دیگری بیاید و اثری به جا بگذارد؛ صدایی، ردپایی، نوری ، نشانه ای، هر چی...

کریستین استوارت بازیگر نقش مورین در فیلم Personal Shopper است؛ همان دختر در هم شکسته ای که حالا در خانه خالی برادر دوقلویش نشسته و ارواح را صدا می زند. شغل مورین خرید کردن برای یک سلبریتی پر مشغله است. توی بوتیک های پر شکوه پاریس و لندن می چرخد و کفش و لباس و جواهرات گران قیمت می خرد و کلاه کاسکت بر سر می گذارد و سوار موتور می شود و بسته ها را به خانه رئیسش می رساند. از شغلش متنفر است، اما فعلا قصد ترک پاریس را ندارد. تا وقتی خبری از روح لوئیس- برادرش- نشود، نمی تواند با این شهر خداحافظی کند. منتظر نشانه ای از او است تا چیزی در دلش آرام شود و بتواند روی زخمش را بپوشاند و دوباره به زندگی ادامه دهد. فیلم قرار نیست ترسناک باشد، اما هست. داستان با خودش دلهره ای همراه دارد؛ دلهره ای که ربطی به شبحی که یک بار در خانه ظاهر می شود و نعره می کشد، ندارد. مورین عزادار و سردرگم و تنهاست. هر روز در دنیای پر زرق و برق دنیای فشن می چرخد و می خرد و می برد، اما جایی در آن ندارد. حتی اجازه ندارد لباس های رئیسش را بپوشد و امتحان کند.

مورین در روزهای انتظار به سر می برد که پیامی از شماره ای ناشناس دریافت می کند که نوشته:" من تو را می شناسم" و اطلاعاتی می دهد که انگار همه جا همراهش است و دارد او را تماشا می کند. غریبه می داند او کجاست و به کجا می رود. پس حفره ای روشن از امید همراه با وحشت به روی مورین باز می شود که شاید او موریس باشد؛ موریس مرده، موریس روح، موریس از دنیایی دیگر. حالا دیگر داستان را کریستین استوارت و موبایل و تکست ها جلو می برند. غریبه از او می پرسد:" دوست داشتی جای کسی دیگه ای بودی؟" و او جواب مثبت می دهد. دختر بی هیچ دلیل منطقی ای تسلیم غریبه ای که نمی داند زنده است یا مرده، می شود. حتی گاهی شک می کنیم که نکند او در حال برقراری گفت و گو با خودش است. شاید این خود دیگر او است که دست به دامن تکنولوژی شده و دارد خودش را به شکستن قانون و رد شدن از مرز های ممنوعه و کشتن هیولای وحشت تشویق می کند.

مورین لباس های ممنوعه ی رئیسش را بر تن می کند و از خودش عکس می گیرد و در خانه ای می خوابد که مال خودش نیست و بالاخره یک روز در اتاقی سرخ از خون با جنازه تکه پاره رئیسش روبه رو می شود. اما یک قتل وسط این بلبشوی اشباح و ارواح چه اهمیتی دارد؟ اشباحی که تو را به اشتباه وسط یک داستان کلاسیک روحی نمی برند و فقط این سوال را توی مغزت می آورند که :" خدایا! این جا چه خبره؟ غیر از من که روی این کاناپا نشستم، چند نفر دیگه اینجان؟"

فیلم پایان عجیبی دارد و تقریبا جواب هیچ کدام از سوال هایت را نمی دهد. فقط تو را گیج و سردر گم باقی می گذارد که یعنی واقعا همه ما تا این اندازه تنهاییم؟ درست مثل مورین که تنهایی و آشفتگی هایش مرز نمی شناسد و با او از پاریس تا مسقط می آید و بالاخره نمی فهمد که این روح آواره که محاصره اش کرده، برادرش است یا اشباح خبیثی که قصدشان آزار رساندن است یا اینکه فقط خود تنهای او است که می تواند بچرخد و آسیب برساند و دیوانگی کند.

بدون شک این حضور کریستین استوارت است که داستان سرد و غیر معمول Personal Shopperرا این طور جذاب کرده. دختری نحیف و بی رنگ و رو با موهای کوتاه آشفته و پولیور گشاد و کاپشن چرم و ناخن های از ته گرفته شده که تلاشی برای دلبری به سبک هم نسلانش نمی کند، اما نمی شود ازش چشم برداشت. دختری با نگاهی بی قرار که مصر است سخت ترین معمای جهان را حل کند و بفهمد که بالاخره آن طرف خبری هست یا نه. و اگر خبری هست، می شود با آن ها ارتباطی برقرار کرد یا نه .و انگار ته دلش آرزو می کند که ای کاش نشانه ای باشد... نشانه ای از برادر مرده اش که بگوید برای همیشه نرفته، یک جایی هست، از بین نرفته و فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده. مورین معما را حل نمی کند؛ ما هم همین طور.

 

کریستین استوارت فیلم Personal Shopper
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین