کد خبر: 30784 A

لئونارد کوهن اشتباهی خودش را شاعر نامید / واکنش تند منتقد نیویورک‌تایمز به کتاب «شعله» خواننده فقید

لئونارد کوهن اشتباهی خودش را شاعر نامید / واکنش تند منتقد نیویورک‌تایمز به کتاب «شعله» خواننده فقید

«شعله» نام مجموعه اشعار، ترانه‌ها و طراحی‌های لئونارد کوهن است که پس از مرگش منتشر شد. ویلیام لوگان، شاعر و منتقد امریکایی نگاهی انداخته به این مجموعه.

ایران آرت: ویلیام لوگان در نیویورک‌تایمز نوشت: وقتی یک شاعر می‌میرد، ناشران او اغلب با عجله شروع می‌کنند به انتشار هر تکه پاره‌ای را که در کشوی میز یا سطل کاغذ زباله او پیدا می‌کنند. این تاریک‌ترین بخش تجارت کتاب است. لئونارد کوهن که دو سال پیش از دنیا رفت، شاعر، داستان‌نویس، ترانه‌سرا و خواننده بود، اما تنها این حرفه آخر که او با بی‌میلی انجام می‌داد از او یک ستاره ساخت.

کوهن هرگز به عنوان یک شاعر جدی گرفته نشد. او خیلی خواننده هم نبود اما وقتی با آن صدای خش‌دار شعرهایش را اجرا می‌کرد به تدریج توده‌ای از مخاطبان را جذب خود کرد که بیشتر شبیه یک فرقه‌اند. ترانه‌های او نظیر «سوزان»، «پرنده روی سیم» و «هله‌لویا» بارها بازخوانی شدند.

«شعله» کمی از هر چیزی برای طرفداران کوهن دارد و برای بقیه هیچ چیز ندارد. با طرحی که خود خواننده ریخته، ویراستاران مجموعه ۶۰ شعر انتخابی او، ترانه‌های چهار آلبوم آخر و گزیده‌ای از یادداشت‌هایش را در این مجموعه آورده‌اند. این صفحات با ۷۰ سلف‌ پرتره و خط‌خطی‌های آماتور از زنان جوان تزیین شده‌اند. این شاید نشان‌دهنده بخش درونی و پوچی معروف کوهن و همچنین شهوت‌پرستی معروف او باشد.

بدبختی‌های طولانی و فرصت‌های مختصر عشق، موضوعاتی است که کوهن با وسواس به آنها می‌پردازد. بعضی از اشعار عاشقانه معروف از برنارد ده ونتادورن و دانته وقتی ترجمه می‌شوند بسیار بد هستند اما کوهن این بهانه را ندارد. اشعار او شاید به زبان پرونسی یا توسکانی بهتر به نظر برسند.

کوهن خطوط شاعرانه‌ای را دوست دارد که تقریبا دردناک‌اند (و حالا که زانو زده‌ام/ بر لبه سالیانم/ بگذار در آینه عشق سقوط کنم)، قافیه‌هایی که یک گاو را از پا درمی‌آورند و عباراتی که سی.آی.ای تنها در بازجویی‌هایش به کار می‌برد.

ترانه­‌ها صمیمی، شلخته و مملو از خطوط معمولی است، گاهی اوقات پیچ و تاب­‌های کوچکی دارند که آنها را از فاجعه بودن نجات می‌دهد. مملو از ضدنظریه و مترادف­­‌گویی‌اند و از آن سنگین­‌تر حجم انتزاعی‌­گرایی است، کلمات عموما یک یا دو هجایی‌­اند، در موارد نادر سه هجا و تقریبا هرگز چهارهجایی:

پارکینگ خالی است

آنها تابلوی نئون را کشتند

از اینجا تا سنت جوویت تاریک است

تمام راه تاریک است.

کوهن از آن دست شاعرانی نیست که بر حسب اتفاق ترانه­‌سرا شدند، برعکس او ترانه‌سرایی­ است که سال­‌ها به اشتباه خودش را شاعر می­‌نامید. ناله‌­هایش در مقام شعر ارزشی ندارند، ولی به عنوان ترانه، میلیون­‌ها نفر را تحت تاثیر قرار داده‌­اند. صدای کوهن، آن صدای شکسته و خش­‌دارش، قادر است هر جمله باسمه‌­ای را عمیق، آزرده و خسته نشان دهد.

بخش نهایی مجموعه نامنظمی از صدها دفتر یادداشت کوهن در گذر زمان است (یکی از این دفترچه­‌ها در فریزرش پیدا شد). برای آن دسته از طرفدارانش که در جست­‌وجوی حکمت­­‌اند: «من فکر می­‌کنم/ پس هستم/ همین الان با/ اتل متل توتوله» یا «فکر می‌کردم/ به اتاقی در وستمینستر/ اتاق/ با زنی دوزخی/ که گمان می­‌کرد خواستنی ­است.» شاید راضی‌کننده باشد. کتاب اصل دستنویس را هم گنجانده، بنابراین لزومی به ذکر دوباره کلمه اتاق نبود، احتمالا کوهن تنها سعی داشته دست­خطش واضح باشد. در یادداشت­‌ها کوهن جایی نوشته: «چه بلایی سر جایگاهم/ در کتابشناسی ادبیات انگلیسی آمد؟» سوال بهتر این است که چرا او باید از اساس جایگاهی در این میان داشته باشد؟

درک مکتب کوهن آسان نیست. هنرمندانی هستند که در عین این­که درکشان نمی­‌کنیم برای کسانی که دوستشان دارند خوشحالیم، و هستند هنرمندانی که تحسینی را دریافت می­‌کنند که به چشم ما همچون اشتباه عظیمی می­­‌آید و تنها می­‌توانیم از سردرگمی سری تکان دهیم. برای کسانی که کوهن را دوست دارند این مجموعه گنجی خواهد بود، برای باقی بهترین راه این است که پنجره را ببندند و صبر کنند تا این تب فروکش کند.

 

لئونارد کوهن
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین