کد خبر: 70488 A

شهرام ناظری | محمدرضا شجریان

روایت شهرام ناظری از کاست مشترکش با محمدرضا شجریان

روایت شهرام ناظری از کاست مشترکش با محمدرضا شجریان

شهرام ناظری در گفت‌وگویی تازه از ماجرای همکاری با محمدرضا لطفی و کانون چاووش سخن گرفت و ماجرای کاست مشترک خودش و شجریان را روایت کرد.

ایران آرت: علی نامجو و سارا حیدرنژاد در روزنامه همدلی: بدون شک یکی از شناخته‌شده‌ترین اهالی هنر در این ملک به شمار می‌رود. آوازخوان 74 ساله کرمانشاهی که او را با عنوان کسی می‌شناسند که شاهنامه فردوسی بزرگ و مثنوی مولانای جان را با هنر موسیقی ایران درآمیخت و ارائه‌ای متفاوت و حتی بی‌سابقه را به علاقه‌مندان این هنر عرضه کرد. در این میان، او جزو خوانندگانی است که طرفداران ویژه خود را نیز دارد؛ کسانی که صدای او را خاص و برآمده از دل می‌دانند. فارغ از مبالغه‌هایی که در ایران درباره شخصیت‌های شناخته‌شده در عرصه‌های گوناگون اتفاق می‌افتد «شهرام ناظری» حتماً از استادان موسیقی ردیفی دستگاهی ایران‌زمین به شمار می‌رود و امروز میراث‌دار این حوزه است.

بعد از رفتن بزرگانی همچون حسن کسایی، جلال ذوالفنون، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، فرهنگ شریف، هوشنگ ظریف و درنهایت محمدرضا شجریان از هم‌نسلان ناظری، تعداد کمی ازجمله محمدجلیل عندلیبی، حسین علیزاده، میلاد کیایی، حمید متبسم و... هنوز باقی‌اند و امروز بیش از هر زمان دیگری باید از اینان قدردانی کرد. راه افتادن «چاووش» پس از کناره‌گیری نسل دوم حاضران در بخش موسیقی رادیوی ملی ایران و تأثیرات این کانون بر موسیقی ردیفی دستگاهی ایران‌زمین ازجمله موضوعاتی است که همیشه برای هنردوستان جذاب بوده است. با این خواننده شهیر  گفت‌وگویی انجام داده‌ایم با تمرکز بر کانون چاووش.

*از چگونگی دورهم جمع شدن هنرمندان موسیقی ایرانی در آن  دوره برایمان بگویید. فرمان کار درر چاووش را چه کسی در دست داشت؟

در حقیقت کسی که فرمان اصلی را در چاووش دست داشت «ه.سایه»  بود. ما در چاووش وارد بعد تازه‌‌‌ای شدیم برای این‌‌‌که بتوانیم حیات موسیقی در جریان باشد.

*شما در چاووش، ۵ اثر منتشرشده دارید البته با عنوان‌‌‌های مختلف. چاووش ۲و ۳و ۴و ۷و ۸ با صدای شما منتشر شده است سؤال این است که قبل از انقلاب هسته اصلی این کانون شکل گرفت یا بعدازآن؟

قبل از انقلاب انجام شد. اما بعد از انقلاب این کانون را به‌صورت آزاد شکل دادیم.

* آیا بعد از وقوع انقلاب که می‌‌‌خواستید کار موسیقایی انجام بدهید، آقای سایه می‌گفت می‌‌‌خواهیم فلان کار را با فلان دید اجتماعی انجام بدهیم؟ اصولاً در این جلسات که در ابتدا با مرکزیت آقای سایه تشکیل می‌‌‌شد، صحبت بر سر چه بود؟

به‌هیچ‌عنوان. درواقع بحث مسائل و نگاه‌های  ایدئولوژیک هرکسی خیلی خصوصی بود و در آن جلسات صحبتی در مورد این نگاه‌ها انجام نمی‌شد. ما در کانون چاووش اعضایی داشتیم که متعلق به حزب چپ بودند و در مقابل اعضایی با عقاید مذهبی و عضوی هم مثل بنده که بی‌‌‌طرف بودم و به همه گروه‌‌‌ها احترام می‌‌‌گذاشتم. «هر کبوتر می‌‌‌پرد زی جانبی/ این کبوتر جانب بی‌جانبی». باید بگویم که این بی‌‌‌جانبی در حقیقت جانبی است که همه جانب‌‌‌ها را در خود دارد. شخصاً به تمام گروه‌‌‌ها احترام می‌‌‌گذارم و این عقیده من است. در حقیقت ما با این نگاه عادلانه به تمام گروه‌‌‌ها به هدف اصلی خودمان که انتشار موسیقی بود، می‌‌‌پرداختیم. دوستانی هم بودند که بیشتر از این توقع داشتند که قضایا به مسائل سیاسی و حزبی کشیده شود.

* آیا آقای ابتهاج( سایه) به‌‌‌عنوان هسته مرکزی گرایش به تندروی سیاسی داشتند؟

نه سایه هم بیشتر ذهنیتی در جانب هنر و موسیقی داشتند؛ چون اگر این‌‌‌جور بود خود ما هم زیاد کششی پیدا نمی‌‌‌کردیم. چون بنده که با فرهنگ دیگری با نگاه عرفانی در منطقه کرد بزرگ شده بودم خیلی موافق نبودم که جزو هیچ حزبی باشم اما احساس می‌‌‌کردم که طرز تفکر ما با عقاید مختلف خیلی از هم دور نیست. به‌عنوان‌مثال چیزی که «چه گوارا» می‌‌‌گوید با چیزی که «منصور حلاج» می‌‌‌گوید برای من شبیه به هم است. یعنی من دیواری برای تفکرات قائل نمی‌‌‌شدم. وقتی‌که بحث انسانیت مطرح است یک نگاه انسانی می‌‌‌تواند همه‌چیز را حل کند و نگاهی که گروهی با طرز فکر انسانی دارند و منیت در کار نباشد چیز زیبایی است و انعطاف‌پذیر هم هست. درنتیجه وقتی این انعطاف را در خود داشته باشیم، زیباتر می‌‌‌شود. خود آقای سایه می‌‌‌دانست که با چه کسی چگونه رفتار کند. نگاه و طرز تفکر آقای سایه بیشتر موسیقایی بود و اگر گاهی با توجه به احترامی که دوستان برای هم قائل بودند در کانون افراطی صورت می‌گرفت، آقای  سایه زیاد استقبال نمی‌‌‌کرد.

*در میان اعضای چاووش، زنده‌یاد محمدرضا لطفی از همه تندروتر بود؟

شاید لازم نباشد من این‌‌‌ها را بگویم. در میان آهنگسازان چاووش آقای لطفی، آقای مشکاتیان و آقای علیزاده حضور داشتند. ولی بیشتر آقای لطفی بود. به‌عنوان‌مثال وقتی چاووش 1 را منتشر کردیم، یک‌‌‌طرف کاست من بودم که «آزادی» را خوانده بودم و طرف دیگر کاست روانشاد شجریان که «برادر بی قراره» را خوانده بود.

*امروز که به چاووش و تنظیم‌هایی از آن تیپ نگاه می‌‌‌کنید، وجه اجتماعی آن را قالب می‌دانید یا وجه موسیقایی را؟

به نظر من هر دو جنبه‌‌‌اش خیلی قوی است؛ هم از جنبه موسیقایی که توانست از این هنر والا پاسداری کند و تأثیرات زیادی هم داشت و هم نگاه اجتماعی چون افرادی در کانون بودند که تفکراتی در رده ‌بالا داشتند.
*در چاووش هنرمندانی وارد کار شدند که  هنوز در دوران جوانی بودند، تازه‌ پا به میدان گذاشته بودند و به برخی از تنظیمات قدمای خودشان یعنی شهناز و کسایی در گل‌ها انتقاد داشتند...

* از هم‌نشینی‌هایی بگویید که باعث شدند دو ویژگی موسیقایی و اجتماعی توأمان در کارهای چاووش دیده شود...

به‌هرحال جوِ جدید که ما وارد آن شده بودیم مقداری ما را دلسرد کرده بود. انتظار ما خیلی بالاتر از چیزی بود که با آن روبه‌رو شده بودیم. همه‌چیز به هم خورده بود و در حقیقت مانند یک درد مشترک در ما که همدرد بودیم و عاشق همدیگر بودیم و اکثراً در تمرینات و کارها باهم بودیم، بروز کرده بود. مثلاً ما کنسرت‌‌‌هایی که اول انقلاب گذاشتیم در اکثر آن‌‌‌ها من و لطفی و علیزاده و مشکاتیان هستیم؛ درحالی‌که بعداً که مقداری شرایط فرق کرد، همه از هم جدا شدند و هرکس خودش کاری را انجام داد. در ابتدای انقلاب ، همیشه باهم بودیم حتی اگر در شهرستان برنامه‌‌‌ای داشتیم، همه می‌‌‌آمدند. این باهم بودنمان خیلی برای ما مهم بود چون در آن زمان وقتی می‌خواستیم در شهرستان‌‌‌ها کنسرتی را برگزار کنیم، مجانی بود و بلیت‌فروشی نداشتیم و خودمان پول بلیت قطار یا اتوبوس خودمان را پرداخت می‌کردیم. 2 تا 3 روز هم طول می‌‌‌کشید تا به شهرستان برسیم. همه‌‌‌اش به خاطر عشق بود و منتی بر کسی نیست؛ ما لذت می‌بردیم و انرژی هم داشتیم. گرچه اگر امروز بود، من این کارها را  نمی‌‌‌کردم چون معتقدم خیلی از انرژی ما بیهوده هدر رفت و باید خیلی از این پخته‌‌‌تر کار می‌‌‌کردیم. ما خیلی از خودمان مایه ‌‌‌گذاشتیم و به همین دلیل است که هنرمندان ما در آن دوره، زود شکسته شدند.  با نگاهی به لطفی، مشکاتیان و ذوالفنون متوجه منظورم خواهید شد. ما زیاد از حد کار می‌‌‌کردیم و انرژی جوانی زیادی را برای ساخت کارها، می‌‌‌گذاشتیم .

* منظورتان این است که شما روی عشقتان زیاد پافشاری، می‌‌‌کردید؟

بله هم عشق بود و هم نیروی جوانی

* موزیسین‌‌‌ها نامدار ما در آن دوران با پیشینه محکمی که داشتند، آثار ماندگاری را ساختند اما شاید خاموشی حس انقلابی یکی از دلایل جدایی استادان به نام از این جریان بود. از نگاه شما چنین برداشتی قابل‌طرح نیست؟

هیچ‌‌‌کدام از کسانی که من می‌‌‌شناسم، خاموش نشدند.

 

شهرام ناظری محمدرضا شجریان
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین