کد خبر: 7553 A

گفت و گو با هادی مرزبان؛

«دکتر نون» شهرام رحیمیان را کار می‌کنم/ بهتر بود خلبان می‌بودم

«دکتر نون» شهرام رحیمیان را کار می‌کنم/ بهتر بود خلبان می‌بودم

هادی مرزبان گفت:الان دارم نمایش بنگاه تئاترال، از نوشته‌های علی نصیریان، را در تالار سنگلج اجرا می‌کنم که پیش از انقلاب جناب نصیریان خودشان آن را کارگردانی کرده.

ایران آرت: هادی مرزبان، کارگردان نمایش‌های اجتماعی و ایرانی، امروز در روزنامه شرق نوشته: 

این‌روزها درباره مشغولیتم: الان دارم نمایش بنگاه تئاترال، از نوشته‌های علی نصیریان، را در تالار سنگلج اجرا می‌کنم که پیش از انقلاب جناب نصیریان خودشان آن را کارگردانی کرده و من وقتی اجرای آن را مطرح کردم، با کمال میل پذیرفت و از سه ماه پیش تمرین‌هایش را شروع کردم. باید بگویم که من همواره دغدغه‌ام در تئاتر ایران، تئاتر ملی و ایرانی بوده و در این چهل‌و‌چندسال که کارگردانی کرده‌ام، از بین بیست‌و‌دو، سه اجرایم فقط دو یا سه‌تا از آنها متن خارجی بوده و بقیه متونم، نویسندگان ایرانی داشته است. بنگاه تئاترال هم درباره پهلوان‌کچل است که در آنجا وروره‌جادویی است که همه را جادو کرده و این پهلوان‌کچل می‌خواهد برود او را نابود کند و طلسم این جادوها را بشکند و... . بهتر است مخاطبان تئاتر بیایند و از نزدیک این تئاتر را ببینند که برگرفته از روحوضی و نمایش‌های سنتی ایرانی است و اتفاقا تا امروز هر که آمده، اغلب از آن خوششان آمده و من معتقدم که ما تماشاگران فهیم و باهوشی داریم که کار بد و خوب را سریع از هم تمییز می‌دهند و این خود عامل مهمی در دیده‌شدن یک تئاتر است. 

تئاتری که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت و برایم جالب بود: در چند ماه گذشته موفق شدم نمایش «مروارید»، کار دکتر قطب‌الدین صادقی را ببینم که از بازیگری و کارگردانی‌اش بسیار خوشم آمد و او هم همواره در صحنه با فکر می‌آید. 

تئاتر بعدی‌ام: به احتمال قوی «دکتر نون» را بر اساس رمان شهرام رحیمیان کار خواهم کرد که مجوزش را از او در آمریکا گرفته‌ام و البته نشر نیلوفر هم با این قضیه موافقت کرده است. ما می‌خواستیم آن را امسال اجرا کنیم که با کم‌لطفی دوستان بنیاد رودکی مواجه شدیم. با آنکه خودشان از من دعوت کردند و ما به توافق اولیه هم رسیدیم که دکتر نون کار شود، اما یکهو گفتند فقط خرداد در اختیار شماست که با توجه به چهارتا شنبه که تعطیل است و روزهای ارتحال و شب‌های قدر در حدود ٢٠ شب اجرا شامل حالمان می‌شد و نمی‌شد یک کار بزرگ با ٤٠ بازیگر برای این تعداد اجرای محدود آماده کرد. شاید آن را اردیبهشت‌ماه سال آینده در یک سالن مناسب اجرا کنم. همچنین مهرماه امسال در پردیس تئاتر تهران، واقع در خاوران هم یک اجرا خواهیم داشت که فعلا بین دو متن بلاتکلیف هستم و الان دقیقا نمی‌توانم از آنها نام ببرم. 

برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام: من همواره دغدغه‌ام اجتماع بوده است و همواره از جامعه الهام گرفته‌ام و آن را به جامعه تحویل داده‌ام، چون معتقدم هر هنرمندی باید نسبت به اجتماعش مسئول باشد و نمی‌شود همین‌طوری کار کرد و همین‌طوری‌بودن چندان هنرمندانه نیست. 

کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او ناهار بخورم: من دوست دارم با هر هنرمندی ناهار بخورم، چون از همه خوشم می‌آید و حتی آنها که با من اختلاف نگاه و سلیقه دارند برایم جذاب هستند و همین هنرمندبودنشان می‌تواند دلیل خوبی برای دوستی و ناهارخوردن باشد. 

بزرگ‌ترین معلمم: وقتی مصطفی اسکویی از روسیه دوباره برگشت و در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد، من از او اصول کارگردانی و بازیگری را آموختم، اما در سال سوم دانشگاه با حمید سمندریان مواجه شدم که دیدم حرف‌های تازه‌ای می‌زند که من نمی‌فهمم و از او هم بسیار آموختم که شاید بهتر است بگویم بهترین آموزگارم حمید سمندریان است، اما زمانی که برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم، در آنجا با استادی که مهاجر بود و از روسیه آمده بود مواجه شدم که او بسیار به من تئاتر را آموخت. اسم او ناتاشا بود. 

بهترین نقدی که در سال‌های گذشته خوانده‌ام: من همیشه نقد می‌خوانم و بسیار به نقد اعتقاد دارم، چون باید منتقدان باشند که درباره کارها نظر بدهند. اگر هنرمند پزشک باشد، منتقد کالبدشکاف است که کارش تشریح یک جسد و اثر هنری است و او می‌تواند کار هنری را کالبدشکافی کند. من حتی از آنهایی که درباره کارم بد نوشته‌اند استقبال می‌کنم، چون معتقدم مشکل از من بوده که نتوانسته‌ام او را راضی کنم و نقدش را با دقت مطالعه می‌کنم و اگر بتوانم، آن نظرات را در کارهای بعدی‌ام اعمال می‌کنم که بتوانم رضایت بیشتری را جلب کنم. اینها را می‌گویم، نه‌اینکه بخواهم به‌به و چه‌چه منتقدان را جلب کنم. نه، من معتقد به نقدشدنم. حتی در یک میهمانی با منتقدی روبه‌رو شدم که فردایش نقدش در روزنامه‌ای چاپ شد که بسیار عجیب‌وغریب بود و تا توانسته بود تندوتیز علیه من و نویسنده کارم نوشته بود و وقتی او را در جایی دیدم، احساس کردم به دنبال فرارکردن است، اما رفتم بغلش گرفتم و بوسیدمش. فکر کرد نقدش را نخوانده‌ام. پرسید نقدم را خوانده‌ای؟ گفتم بله و بسیار ازت ممنونم. تعجب کرد! من معتقدم که وقتی آشفته علیه من می‌نویسد، این نظرش است و بسیار محترم و همان‌طور که آشفته نمی‌تواند به من بگوید چطور کار کنم، من هم نمی‌توانم به او بگویم چطور بنویسد، بلکه نظر او باید آزادانه نوشته شود. این بی‌رحمانه و ضدانسانی است که بگوییم چطور بنویس. حتی نظر مردم و مخاطبان عادی هم برایم بسیار مهم هستند، با این تفاوت که آنها توان ارائه‌اش را در جایی ندارند، اما یک منتقد قلم و نشریه دارد و بهتر می‌تواند درباره کارها اظهارنظر کند، اما بهترین نقدی که خوانده‌ام، یکی از نقدهای نصرالله قادری بوده است. 

چه‌کاره بودم، اگر کسی نمی‌شدم که حالا هستم: اینکه تصور کنم که چه‌کاری بکنم غیر از تئاتر برایم خنده‌دار است. اگر بگویم که می‌توانستم کارمند یا مدیر یک اداره شوم یا مدیر یک شرکت باشم یا اینکه صاحب بوتیک و رستوران باشم و همه اینها برایم خنده‌دار است. شاید و آن را دارم با شک می‌گویم بهتر بود خلبان می‌بودم. 

مهم‌ترین آرزوی زندگی‌ام: مهم‌ترین آرزویم بدون هیچ تعارف و شعاری این است که هیچ‌کس غم نان نداشته باشد و برایم خیلی دردناک است که پدری با بچه‌اش از کنار یک میوه‌فروشی بگذرد و وقتی بچه‌اش فلان میوه را هوس می‌کند بگوید حالا نه، بعدا می‌خریم! و درخصوص تئاتری‌ها دوست دارم که همواره کار کنند و پردرآمد باشند که مقابل خانواده شرمسار نباشند. در زندگی خصوصی‌ام هم تنها آرزویم خوشبختی دخترم است. 

جالب‌ترین اتفاق زندگی‌ام این است: اتفاق بسیار بوده که نمی‌شود آنها را مطرح کرد.

علی نصیریان هادی مرزبان بنگاه تئاترال
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین