کد خبر: 71882 A

کیومرث پوراحمد| مهرانه ربی

پیام احساسی همسر کیومرث پوراحمد/ کیو جان بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم

پیام احساسی همسر کیومرث پوراحمد/ کیو جان بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم

همسر کیومرث پوراحمد نوشته است: از وقتی رفته‌ای، روزی صدبار لحظه رفتن تو را در همین بی‌زمانی زیسته‌ام. در این اقیانوسِ از کران تا کران درد که استخوان‌هایم را زیر امواج مهیبش خرد کرده است.

ایران آرت: مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد به مناسبت اولین سالگرد درگذشت این فیلمساز شهیر ، دل نوشته ای منتشر کرد.

مهرانه ربی نوشت: کیو‌ جانم، ساعت‌ و تقویم می‌گویند از رفتن تو یک سال گذشته. بر‌ای قلب سوگوار من اما زمان دیگر آن مفهوم خطی مرتب و منظمی نیست که ثانیه‌ها را یکی پس از دیگری پشت هم قطار می‌کند تا روز و شب و زمستان و بهار شوند. زمان به یک حجم کشسان قیرگون بدل شده- شبیه یک سیاهچاله- و مرا در گرداب هایلی‌ فرو برده که در آن، لحظه‌هایم انگار جلو نمی‌روند، پای لنگ ثانیه‌ها به پای هم‌ گره می‌خورند، دقیقه‌ها به روی هم می‌غلتند، زمین می‌خورند و در برزخی بی‌رحم سرگردانند.‌در یک شب طولانی. «شب‌ یلدا».

در ادامه این یادداشت آمده : و من از وقتی رفته‌ای، روزی صدبار لحظه رفتن تو را در همین بی‌زمانی زیسته‌ام. در این اقیانوسِ از کران تا کران درد که استخوان‌هایم را زیر امواج مهیبش خرد کرده است. تخته‌پاره‌ای شده‌ام شناور در دریای طوفانی خاطراتت؛ خاطراتی که هر لحظه یادم می‌آورند که زندگی چقدر می‌تواند بی‌رحم باشد. کیو جانم «تمام لحظه‌های سعادت می‌دانستند که دست‌های تو ویران خواهد شد» و من نمی‌دانستم.

چطور باید گمان می‌بردم که دست ویرانگر تقدیر روزی مرا از بالای ابرهای خوشبختی این چنین به حضیض تیره‌روزی خواهد افکند؟ کیو جان من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایلت، به لباس‌هایت‌ دست بزنم. حوله‌ات هنوز پشت در حمام آویزان است و من هربار‌ که از آنجا رد می‌شوم دلم پایین می‌ریزد.

کتاب‌هایت را دست نزده‌ام و‌ فکر می‌کنم شاید این‌طور‌ بشود حداقل حضورت را در امتداد شعور حیاتی که تو را به آن‌ها دوخته احساس کنم.

کیو جانم، در این تقویم جدید من، که زمان مفهوم خطی‌اش را از دست داده، تو گاهی زنده می‌شوی و قامت بلندت در خم پیچی از این زمان مدوّر پدیدار مى‌شود. می‌آیی و دستم را می‌گیری و می‌نشانی جلوی صفحه نمایش تا با هم فیلم ببینیم. مثل تمام این سال‌ها. سال‌هایی که من در کنار تو خوشبخت بودم و «عروس خوشه‌های اقاقی».

کیو جان من بى تو بلد نیستم زندگى کنم. لنگم، کورم، فلجم. این اندوه بی‌پایان امان نمیدهد. «من سردم است، من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد» کیو جان، «ای یار ای یگانه‌ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود؟»

۱۶ فروردین

مهرانه ربی

 

کیومرث پوراحمد مهرانه ربی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین