صادق تبریزی و متافیزیک خط اسلامی در هفدهمین آرت ابوظبی/عکس ها
دو نقاشی خط منحصر به فردی که از صادق تبریزی این روزها توسط گالری سهراب در هفدهمین آرت ابوظبی به تماشاست، نمونههایی شاخص از دورهای هستند که در آن صادق تبریزی خط را از محدودیت متن آزاد کرده و به سمفونیای تصویری تبدیل کرده است. رنگ، خط، بافت، ریتم و معنویت در این تابلوها چنان ترکیب شدهاند که بیننده در مواجهه با آنها، هم تجربهای زیباشناختی دارد و هم تجربهای روحانی.
ایران آرت: این روزها گالری سهراب با کیوریتوری مهرداد فلاح و شاهین ترکمن، نمایشی اختصاصی از ۱۲ اثر شاخص صادق تبریزی در هفدهمین آرت ابوظبی به تماشا دارد.
در این مطلب دو اثر نقاشی خط استاد زنده یاد تبریزی که در ابعاد بزرگ ، دیدار کنندگان از گالری سهراب را متحیر می کند بررسی و تحلیل می شود.
همین دو نمونه نقاشی خط از صادق تبریزی ثابت می کند او توانست با ترکیب روح خوشنویسی ایرانی–اسلامی و زبان شکلگرای هنر معاصر، ساختاری تازه و جسورانه در هنر ایران و حتی خاورمیانه بیافریند.

این دو تابلو – یکی با زمینه سرخ و دیگری با زمینه آبی–لاجوردی – نمایندگان دورهای پخته و شخصی از کارنامه صادق تبریزی هستند؛ دورهای که در آن «خط» نه صرفاً حامل معنا، بلکه عنصری معماریوار، حجمی و کاملاً تصویری است.
ویژگی مشترک هر دو اثر، ساختار قائم، عمودی و ستونمانند خطوط طلایی است. تبریزی با برکشیدن حروف به قامتهای بلند و پیوسته، شبکهای بصری خلق میکند که بیش از آنکه «خوانده» شود، باید دیده، دنبال و تجربه شود.
حروف در این آثار کارکردی معمارانه دارند: همچون ستون، تکیهگاه و قوس در معماری اسلامی.

خمها و گرهها، درهمرفتگی و اتصال حروف، ریتمی موزون میآفرینند که یادآور نقشمایههای سقاخانهای، کتیبههای مساجد صفوی و سریشمیهای قاجاری است.
تراکم و کشیدگیهای بلند، حس عروج، تعالی و حرکت رو به بالا را تشدید میکند؛ موتیفی معنوی که در سنت خط اسلامی نیز ریشه دارد.
اینجا «کلمه» به «شکل» تبدیل میشود؛ تبریزی معنا را در سطح قرار نمیدهد بلکه آن را در بافت ساختارمند حروف حل میکند.

_صادق تبریزی و خط ثلث خاص خودش
در نگاه نخست این دو اثر شباهتهای آشکاری با خط ثلث دارند: کشیدههای عمودی بلند،قوسهای وسیع، اتصالات پیوسته، ضرباهنگ موزون و معماریوار که اینها همگی از منطق خوشنویسی ثلث گرفته شدهاند.
اما این آثار استاد تبریزی خط «ثلث» محسوب نمیشود، زیرا تبریزی ساختار و قواعد نسبتگذاری ثلث را رعایت نمیکند؛
ثلث کلاسیک نظم ریاضی دارد اما این آثار آزاد، چندلایه و تجربی هستند. حروف در هم تنیده و «تکخوانی» دشوار است؛ در ثلث کلاسیک خوانایی اصل مهم است. خطوط طلایی در حکم فرم تصویری عمل میکنند، نه نوشتار سنتی. ترکیببندی بهجای روند خوشنویسانه، کاملاً نقاشانه و مدرن است.
این آثار را باید نقاشیخط با ریشه در ثلث دانست؛ نه ثلث سنتی، بلکه ثلثِ دگرگونشده، حجیمشده و تجسمی در سبک مخصوص صادق تبریزی.

_رنگ و تونالیته: سرخی آیینی، لاجورد آسمانی
تابلوی زمینه سرخ

سرخ پرمایه و اشباع شده، تداعیگر مناسک آیینی، خون، زندگی، شور و قداست است.
سرخی در اینجا از جنس «جشن» و «سوگ» هر دو است؛ آنگونه که در فرهنگ ایرانی دو معنای متضاد را همزمان حمل میکند.
طلایی روی سرخ، ترکیب سنتی هنر ایرانی است: از جلدهای لاکی گرفته تا تذهیب و کاشیکاری.
الگوهای پنهان و نقشمایههای کمرنگ در زیر لایه اصلی، عمق و غنا ایجاد کرده و فضای اثر را از تکسطحی بودن دور میکند.
تابلوی زمینه لاجوردی و آبی تیره

آبی عمیق، رنگ خلوت، مراقبه، معنویت و آسمان ایرانی است.
طلایی بر پسزمینه آبی، ترکیب رنگی سنتی نسخههای ایرانی و محرابهای ایلخانی و تیموری را به ذهن میآورد.
این تضاد رنگی حس «نور» بر «تاریکی» را القا میکند و گویی حروف طلایی چونان نقوشی درخشان و نجاتبخش بر سطحی لایتناهی شناورند.
رنگ در هر دو اثر، تنها پسزمینه نیست؛ در برابر حجم خطوط، نقش معنایی و احساسی دارد.

در عین حال بررسی بافت آثار نشان میدهد:
زمینهها لایهلایه و ترکیبیاند؛ نقشهای محو و تکرارشونده در زیر لایه رنگ اصلی، یادآور نقش قالی ایرانی یا نقوش اسلیمی و ختایی هستند.
این بافت پنهان، چشم را وادار میکند به جستوجوی لایههای معنا؛ همان چیزی که تبریزی همیشه دنبال آن بود: پیوند بین ظاهر و باطن.
طلایی خطوط، درخشش هموار ندارد؛ رد قلم، سایههای جزئی و تغییرات ضخامت، از «دستساخته بودن» کار میگوید و به اثر کیفیتی انسانی و زنده میبخشد.

_ زیبایی در پیچیدگی
ترکیب هر دو اثر بر اساس ریتمهای تکرار شونده و الگویی متقاطع شکل گرفته است.
کار بهظاهر بیمرکز است اما در واقع حول خطوط عمودی سازمانیافته است.
منحنیها و موجها، حرکت چشم را کنترل میکنند: از بالا به پایین، از چپ به راست، و دوباره بازگشت به مرکز.
این شیوه، همان منطق تزئینی هنر ایرانی است: بیمرکزیِ هوشمندانه و آرامش در میان پیچیدگی که استاد صادق تبریزی استاد آن است.

با اینکه خوانش دقیق عبارتها در هر دو اثر بهخاطر درهمرفتگی فرمی دشوار است، اما این دشواری بخشی از شیوه شخصی تبریزی است: او میخواهد «خط» ما را به تأمل بکشاند، نه به خواندن سریع.
معنا در این آثار: نه در جملهی کامل، بلکه در روح کلمات
نه در واژه، بلکه در فرم واژه. و نه در روایت، بلکه در کیهانشناسی بصری خط حضور دارد.

صادق تبریزی را باید یکی از سنگبنایان حقیقی نقاشیخط دانست؛ هنرمندی که خط را به صورت نقش و حجم وارد نقاشی کرد، به ترکیب مدرنیسم غربی و سنن تصویری ایرانی شکل داد و از زبان تزئینی برای بیان مفهومهای معنوی و آیینی بهره گرفت.
این دو اثر در آرت ابوظبی نشان میدهند که چگونه او در سالهای پختگی، به زبانی کاملاً شخصی رسیده بود؛ زبانی که هم میراث ایرانی را پاس میدارد و هم با زبان جهانی هنر معاصر سخن میگوید.

نمایش این آثار در بستری بینالمللی همچون آرت ابوظبی، تثبیت جایگاه تبریزی بهعنوان یکی از چهرههای مرجع هنر خاورمیانه و توجه به ریشههای اسلامی و خوشنویسانه در هنر منطقه را یادآوری می کند.