کد خبر: 10277 A

چشمم را بستم و به جهانی تازه افتادم/ پروژه «سی» از قواعد بازار پیروی می‌کند/ حذف نام نویسنده و کارگردان عمدی نبود+ عکس

چشمم را بستم و به جهانی تازه افتادم/ پروژه «سی» از قواعد بازار پیروی می‌کند/ حذف نام نویسنده و کارگردان عمدی نبود+ عکس

کارگردان پروژه «سی» این اثر را تا حدودی تابع قواعد بازار خواند.

ایران آرت: پروژه مولتی‌مدیای «سی» تلفیقی از تئاتر، کنسرت و ویدئومپینگ است که در بیش از ٣٠ اجرا، توانسته با تلفیق چند قصه شاهنامه میزبان حدود صدهزارنفر از مردم در کاخ سعدآباد باشد. این پروژه را علی‌اصغر دشتی، سرپرست گروه تئاتر دن‌کیشوت، کارگردانی کرده و به‌سبب پیشنهادی‌بودن پروژه «سی» هیچ رد و رنگی از سبک کارگردانی او در  این اجرا به چشم نمی‌خورد. با علی‌اصغر دشتی، کارگردان این پروژه‌ای که تهیه‌کنندگی آن را همایون شجریان و سهراب پورناظری بر عهده داشتند و نغمه ثمینی نمایش‌نامه‌نویس آن بود، نقد و نظرهایی را حول این اجرا مطرح کردیم و پاسخ‌هایش را شنیدیم که حاصل آن را می‌خوانید:

با اینکه پروژه «سی» تفاوت‌های بنیادینی با کارهای قبلی شما دارد، لزوم این همکاری چه بود؟ برای حضور در این پروژه چرا این‌قدر از خودتان دور شده‌‌اید؟

برای من همیشه دو چیز جالب است؛ اول اینکه با چشمان بسته خودم را به جهانی ناشناخته پرتاب کنم و خطراتش را هم بپذیرم و دوم کنار هم قراردادن پدیده‌های ظاهرا ناهمگون. روزی شازده‌کوچولو را با تعزیه ترکیب کردم، روزی دن‌کیشوت را با فوتبال و امروز هم تئاتر را با کنسرت. این‌دفعه هم چشمم را بسته‌ام و افتاده‌ام در یک جهان تازه. برای من این پدیده تازگی دارد، همان‌طور که برای همه عواملی که این پروژه را تولید کرده‌اند چیدمان تازه‌ای است. حتی برای تماشاگر هم چنین است. تجربه جذابی است وقتی می‌توانم در نقض و انکار زیبایی‌شناسی‌ای که با آن خودم را تربیت و معرفی کرده‌ام، اثر تولید کنم، چون اعتقاد دارم وقتی که من بخواهم پای زیبایی‌شناسی‌ گذشته‌ام با‌یستم و پافشاری کنم، باید بپذیرم که فقط پاسخ‌گوی شبی ٢٠٠ تماشاگر در یک بلک‌باکس هستم یا در مدلی دیگر ٧٠٠ تماشاگر در تالار وحدت و نمی‌توانم تأمین‌کننده نیاز چهار هزار تماشاگر باشم. اگر من بخواهم درباره مهارت خودم حرف بزنم، مهارت من جداکردن تخصصم از سلیقه پیشینم و تولید یک وضعیت تازه است.

با توضیحاتی که شما دادید، پروژه «سی»  زیرمجموعه پاپ‌آرت تعریف می‌شود. این گونه از پاپ‌آرت که هر شب تعداد انبوهی از تماشاگر را با بلیت‌های اغلب گران‌قیمت به کاخ سعدآباد می‌کشاند. می‌گویید این برای شما یک تجربه بوده، حتی متفاوت‌تر از تجربه‌های قبلی‌تان. آیا این تجربه کمکی در راستای گسترده‌ترشدن هنر بورژوا نیست؟ یعنی هنری که یک طبقه خاصی از جامعه برای اینکه بگویند ما فرهیخته و فرهنگی هستیم تماشایش را انتخاب می‌کنند، چون پولش را دارند! با دیدن این اجرا ‌چیزی به زیبایی‌شناسی مخاطب اضافه می‌شود؟

واقعیت این است که ما در جامعه، به گوناگونی محصول نیاز داریم. خیلی مناسب نیست که جامعه را درصدبندی و تقسیم‌بندی کنیم. جامعه دارای گوناگونی فرهنگی و اقتصادی است و هنر می‌تواند برای این گوناگونی محصولات گوناگون تولید کند. در سالن صدنفره چهارسو هم‌زمان تئاتری مثل «پسران تاریخ» اجرا می‌شود که بی‌شک در جذب جامعه هدف خود موفق است و در کاخ سعدآباد هر شب چهار هزار نفر به قول شما با بلیت گران‌قیمت به تماشای «سی» می‌آیند. اشکال کجاست؟ یک شهر ١٤، ١٥ میلیونی نباید برای قشر متوسط به بالا هم محصول تولید کند؟ مگر آنها جزئی از جامعه ما نیستند؟

آن چهار هزار نفر ممکن است سلیقه و زیبایی‌شناسی «پسران تاریخ» را نپسندند، سلیقه و زیبایی‌شناسی حتی پروژه‌ای مثل «متاستاز» را نپسندند، اما طبقه‌ای هستند که دلشان می‌خواهد در بین سرگرمی‌های زندگی‌شان، کنسرت و نمایش را هم انتخاب کنند و بیایند و ببینند و اگر آنها در بین سرگرمی‌های زندگی‌شان انتخاب می‌کنند و حتی اگر پول زیادی بابتش پرداخت می‌کنند، این پول دارد در بدنه فرهنگی جامعه حرکت می‌کند؛ حتی اگر این بدنه فرهنگی جامعه در حال درآمدزایی باشد. ما نمی‌توانیم جامعه‌ را به جامعه الیت یا غیرالیت تبدیل کنیم، جامعه‌مان را به کوچک یا بزرگ تبدیل کنیم، به فرهیخته یا غیرفرهیخته تبدیل کنیم. من فکر می‌کنم جامعه‌ای که به‌هرحال در موسیقی‌اش همایون شجریان را انتخاب می‌کند، نمی‌توانیم فرودست فرضش کنیم. به‌هرحال سلیقه و نگاه در او وجود دارد و چه کسی گفته این قشر و طبقه نیازی به محصول فرهنگی ندارند؟ چرا هر زمان حرف از اقتصاد و درآمد هنر می‌شود همه گمان می‌کنیم دیگر حرکت فرهنگی نیست؟! یعنی اپراها، باله‌ها، تئاترهای بزرگ و کلاسیک اروپا و آمریکا با گردش اقتصادی بالا تولیدات غیرفرهنگی هستند؟ فرهنگ مساوی با فقر نیست! همه طبقات اجتماعی و اقتصادی یک جامعه محق هستند و باید جامعه فرهنگی و هنری به گوناگونی تولید برای گوناگونی جامعه بیندیشد. به نظر من تهران به تولیدات باشکوه برای جمعیت بزرگ این کلان‌شهر نیاز دارد و شاید «سی» گامی است برای احترام به این کثرت نیازمند محصول فرهنگی. من می‌گویم مادامی‌که بتوانیم مقاومت کنیم و اشکال و تنوع را حفظ کنیم، نباید وجود پدیده‌های بزرگی مثل سی را که حجم بزرگی از جامعه را به خود جذب می‌کند انکار کنیم، اما می‌توانیم درباره این حرف بزنیم که این وجود، حالا چه وجوهی می‌تواند داشته باشد که بتواند هم به زیبایی‌شناسی کمک کند و هم به تقویت اندیشه.

پروژه سی

در پروژه «سی» برای مخاطب چه اتفاقی می‌افتد؟

 من معتقدم پروژه سی، غرایز و نیازهای اولیه و نازل تماشاگر را تحریک نمی‌کند، اما درعین‌حال از قواعد بازار هم پیروی می‌کند. این پیچیده‌ترین عنصر موفقیت «سی» است. بله سی اشتهار هنرمندان موجه را به کار می‌گیرد ولی هرگز آنها را ابزار فریب تماشاگر روی صحنه نمی‌کند. آدم‌ها وقتی معروف می‌شوند در یک جامعه، از معروفیت باید استفاده شود، معروفیت آرام‌آرام خودش به یک کالا تبدیل می‌شود، می‌توان از این کالا به‌نفع فرهنگ استفاده کرد، می‌شود از این کالا به‌زیان فرهنگ هم استفاده کرد. من فکر می‌کنم استفاده از ستاره‌ها در سی با توجه به کثرت تماشاگر یک ضرورت بوده و در این استفاده در کنار جنبه‌های تجاری و تبلیغاتی، جنبه‌های جدی فرهنگی هم وجود دارد.

اتفاقی که در این اجرا خیلی مناقشه‌برانگیز شد، این بود که در بیلبوردهای شهری  فقط اسامی ستاره‌ها آمده بود و اسم شما به‌عنوان کارگردان و اسم نغمه ثمینی به‌عنوان کسی که از شاهکار فردوسی، درام برای این اجرای صحنه‌ای خلق کرده حذف شده بود. شما اصلا واکنشی به این موضوع نداشتید؛ چرا؟

این حذف اسم نویسنده و کارگردان در بیلبوردها از سوی تهیه‌کنندگان، سهوی اعلام شد. انتظار این بود که تلاشی برای جبرانش بشود اما ظاهرا اتفاقی نیفتاد. من یقین دارم هنرمندانی که این پروژه را مدیریت کرده و اعتبار خود را صرف تولید این پدیده کرده‌اند قصدشان حفظ شأن و اعتبار همه همکاران بوده و خوب آگاهند بهترین تعامل‌ها از طرف نویسنده و کارگردان با این پروژه انجام شده است. بی‌شک آنها (تهیه‌کنندگان) نیز بابت این حذف خوشحال نبودند. جبران فوری‌اش جلو هرگونه سوءتفاهم را می‌گرفت اما حتما معذوریت‌هایی مالی و زمانی وجود داشته است. من و نغمه ثمینی قواعد بازی را بلد نیستیم، اما هر دوی ما سلامت و سرانجام پروژه را بر تولید هر حاشیه‌ای که کار به این بزرگی را کوچک کند ارجح دانستیم. ولی بااین‌حال دیدگاه‌های فرهنگی خود را در این‌باره منتقل کرده‌ایم و مواضع ما بسیار شفاف و روشن است. حفظ حقوق مادی و معنوی همه هنرمندان در هر محصول کوچک و بزرگی یک ضرورت است که همه بر آن واقفیم و بی‌شک خود هنرمندان نخستین کسانی هستند که با رعایتش تولید الگو می‌کنند. 

به نظر شما تعادلی بین کیفیت بخش موسیقی و تئاتر وجود دارد؟

در این مجموعه تلاش این بود که درنهایت اثر به یک واحد تبدیل شود. از نظر من تجزیه‌کردن اجرا به دو بخش خطاست و باید در باب تنیدگی این اجزا سخن گفت؛ اما نکته‌ای که وجود دارد، این است که ما برای رساندن همه این مجموعه به یک کیفیت مطلوب، با یک وضعیت واقعی روبه‌رو هستیم. الان یک پروژه ١٢٠‌دقیقه‌ای اجرا می‌شود که این پروژه ١٢٠ دقیقه‌ای، ٦٠ دقیقه‌اش موسیقی است و ٦٠ دقیقه‌اش تئاتر است. اول اینکه خود موسیقی دارد پایگاهش را از صدای درجه یک همایون شجریان می‌گیرد. از آهنگ‌سازی و مهارت تک‌نوازی سهراب پورناظری دارد می‌گیرد. این یک چیز حساب پس‌داده و یک موفقیت تضمین‌شده است. در این موفقیت تضمین‌شده، موسیقی یک نکته دیگر هم وجود دارد؛ ٥٠ درصد از آثاری که ارائه می‌شود، به تماشاگر، آثار از قبل ساخته‌شده و آماده هستند، با موفقیت قطعی.

پس بخش موسیقی ٢٥ درصد موفقیت تضمین‌شده دارد و برای ٢٥ درصد باقی‌مانده تولید می‌کند، با مهارت و درجه یک با تیمی که سال‌ها در کنار هم تجربه کرده‌اند و خود من از تماشای تمرینات و همکاری‌های‌شان لذت می‌بردم. اما ٥٠ درصد باقی‌مانده بقیه پروژه (بخش نمایش) همه چیزش از متن تا اجرا اورجینال است و باید تازه تولید می‌شد؛ اما زمان من برای تولید، زمان محدود و کوچکی است و همه عوامل در این پروژه بلااستثنا نخستین بار است که کنار هم قرار گرفته‌اند و حتی بعضی نخستین بار است که این کار را انجام می‌دهند. بالانس‌کردن این دو بخش مبارزه سختی می‌طلبید.

پروژه سی

کارگردانی‌کردن بهرام رادان که پیش‌تر تجربه روی صحنه‌رفتن را نداشت، چگونه تجربه‌ای بود؟

من از تجربه‌ای که با بهرام رادان داشتم، بی‌نهایت راضی‌ام؛ یعنی معاشرتی که من به‌عنوان کارگردان با بهرام رادان به‌عنوان بازیگر کردم، درجه یک بود؛ به دلیل اینکه من با یک آرتیستی روبه‌رو شدم که سرشار از انگیزه، سرشار از پشتکار، سرشار از همراهی، هماهنگی و حرف‌شنوی با کارگردان است. این چیزها جزء بدیهیات است؛ ولی خب تجربه‌اش با بهرام رادان برای من و بقیه تیم جالب و لذت‌بخش بود. بازیگرانی که موجود هستند و در نهایت اثر با آنها به اجرا می‌رسد، نهایت همکاری را انجام دادند؛ اما واقعیت این است که همه آنها زمان محدودی در اختیار داشتند و من در این زمان نتوانستم روش‌های خودم را به شکل کامل و آرمانی در هدایت آنها به کار بگیرم.

بهرام رادان متمرکز هم بود؟ با توجه به اینکه اولین حضور بر صحنه و اجرای زنده را تجربه می‌کرد، کیفیت حضورش چطور بود؟

بسیار. من درباره توانمندبودن بهرام رادان در بازیگری شک ندارم؛ چون پشتکار، اخلاص و صداقتش را در تمرین دیده‌ام. همه بازیگران این پروژه سنگ تمام گذاشتند و از‌خود‌گذشتگی کردند. صابر ابر جانانه برای بهترشدن اجرا با من همراهی کرد، سحر دولتشاهی برای به‌سرانجام‌رسیدن، مهم‌ترین فعل یعنی «صبوری» را در طول مسیر از خود بروز داد و تلاش کرد برای عبور از موانع و مشکلات به‌عنوان یک نیروی مؤثر عمل کند، مهدی پاکدل به تمرینات جدیت و سماجت آورد و به همه یادآوری کرد «تمرین» مهم‌ترین آداب تولید است. دو بازیگر جوان و همراه پروژه بانیپال شومون و حسن صوفیان در کنار دیگران تمام آداب یک تمرین خوب تئاتر را منظم و خلاق رعایت کردند و دلنیا آرام که یک فرهنگ و توانایی دگرگونی را وارد فضای تمرینات کرد. همه این بازیگران بر‌اساس جایگاه‌هایی که داشتند، ریسک بزرگی را پذیرفتند. بهرام رادان در تمرینات مثل یک بازیگر کارکشته تئاتر از جان و دل مایه می‌گذاشت و سوپراستاربودنش مانعی بر هدایت من نبود. من می‌گویم اگر بهرام رادان در پروسه تمرین منِ اصغر دشتی به مدت شش ماه، قرار بگیرد، آن موقع من می‌گویم مهارت و توانایی‌های بهرام رادان چیست؛ اما خود من اگر بخواهم اینجا بایستم و به‌عنوان یک آرتیست منتقد به اثر نگاه کنم، هزاران نقد به اثر وارد می‌دانم که بخشی از این نقدها را فکر می‌کنم ضرورت و خاصیت چنین اثری است، بخشی از این نقدها را می‌دانم خاصیت زمان تولید و پروسه تولید است.

من مراقبت از پروژه و تصمیمات کلان را بر مراقبت از خودم ارجح دانستم. پروژه سی، دشواری تولیدش بی‌نهایت بوده، تفاوت نظر و سلیقه در تولیدش بی‌نهایت بوده، اما در عین حال تعامل برای تولیدش هم بی‌نهایت بوده است. ترکیب همه اینها در کنار هم، اثری را تولید کرده؛ به‌عنوان یک کارگردان می‌گویم نگه‌داشتن چهار هزار تماشاگر در یک فضای باز به مدت ١٢٠ دقیقه کار دشواری است. اگر تماشاگر رضایت نداشته باشد، پروژه‌ای با این حجم فرو می‌ریزد و اگر این پروژه فرو نمی‌ریزد، حتما دقتی در پشت این تولید وجود داشته است.

پروژه سی

پس وظیفه ارتقای سلیقه آن جامعه چه می‌شود؟

من فکر می‌کنم این اثر اگر سلیقه را نزول نداده باشد، کار مهمی انجام داده است. جلوگیری از نزول سلیقه تماشاگر از اندازه‌ای که هست، خیلی مهم است. ببینید تلویزیون و تئاترهای آزاد و بسیاری از تئاترهای تجاری دارند با تماشاگر چه می‌کنند. «سی» اگر چیزی را افزایش نمی‌دهد، کاهش هم نمی‌دهد. به هر حال درصد بالایی از تماشاگران «سی» علاقه‌مندان کنسرت‌های همایون و سهراب هستند. من فکر می‌کنم زیبایی‌شناسی و سلیقه آنها ارتقا هم پیدا می‌کند. همایون شجریان و سهراب پورناظری عزیز در زیبایی‌شناسی بصری تازه‌ای در مقابل تماشاگر قرار می‌گیرند. آنها دیگر روی چند صندلی و سکو و روی گلیم با لباس‌های طرح بته‌جقه نمی‌نشینند. جابه‌جا می‌شوند. ورود و خروج می‌کنند. تماشاگر در پس‌زمینه ویدئومپینگ می‌بیند. قصه می‌شنود. طراحی صحنه و لباس و گریم می‌بیند. اینها برای تماشاگران خاص کنسرت تازگی‌هایی دارد که حتی ممکن است او را به تئاتر هم علاقه‌مند کند. نه‌تنها متن اندیشه دارد، بلکه من فکر می‌کنم قدری در زیبایی‌شناسی مخاطب کنسرت اختلال ایجاد می‌شود، من سؤالم این است که آیا ما اندیشه و زیبایی‌شناسی آنها را نازل می‌کنیم؟

 

گفت و گو: عسل عباسی

همایون شجریان بهرام رادان صابر ابر سحر دولتشاهی علی اصغر دشتی کاخ سعدآباد نمایش سی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین