کد خبر: 52269 A

سارا کین: وقتی تماشاگر از سالن برود به خشم می‌آیم/ نه کافکا هذیان‌گو بود نه جورج اورول/ روایت نابغه تئاتر از انسان‌های الهام‌بخش زندگی‌اش

سارا کین: وقتی تماشاگر از سالن برود به خشم می‌آیم/ نه کافکا هذیان‌گو بود نه جورج اورول/ روایت نابغه تئاتر از انسان‌های الهام‌بخش زندگی‌اش

سارا کین که در جوانی از دنیا رفت، در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش از کافکا، شکسپیر و آلبر کامو به عنوان برخی از چهره‌های تاثیرگذار زندگی‌اش نام برد.

ایران آرت: سارا کِین (به انگلیسی: Sarah Kane) (۳ فوریه ۱۹۷۱ — ۲۰ فوریه ۱۹۹۹) نمایش‌نامه‌نویس بریتانیایی بود. عشق، جنسیت، مرگ، خشونت و درد، برخی از مضامین آثار او هستند.

به نقل از ماهنامه شبکه آفتاب، گفت‌وگویی که در پی می‌آید، همزمان با نگارش واپسین نمایشنامه‌ی کین، "جنون در ۴:۴۸"، انجام شده و در آن می‌توان اطلاعات دست‌اولی از چگونگی خلق نمایشنامه‌هایش، آثاری که به وجدش آورده‌اند، نویسندگانی که از آنها الهام گرفته و نگاه این نویسنده‌ برتر آخرین ربع قرن بیستم به جهان یافت.

زبان آلمانی‌ات در چه حال است؟

خیلی خیلی بد. پارسال، در مدت اقامتم در امریکا، سخت مطالعه کردم و وقتی در پاییز برای میزانسنم از "ویتسک" در گیت تیاتر به لندن برگشتم، علاوه‌بر ترجمه‌ی انگلیسی، حتی توانستم با متن اصلی هم کار کنم. ولی از آن زمان، به حال خودش رها شده. بااین‌حال بگویم که توانایی خواندن بوشنر، کافکا، برشت و گراس به آلمانی فوق‌العاده است.

چه چیز کافکا تو را شیفته‌ خود می‌کند؟

ابتدا کافکا را با فردی نامعقول و هذیان‌گو اشتباه گرفته بودند و این احتمال وجود دارد که معاصرانش حتی او را دیوانه پنداشته باشند. امروز نوشته‌هایش کاملاً واقعگرا (رئالیست) به نظر می‌رسند و فکر نمی‌کنم پدیده‌ای نادر باشد: نویسندگانی با قدرت تخیل سرشار که بعدتر معلوم می‌شود واقعگرا هستند. یک مثال دیگر، "۱۹۸۴" نوشته‌ی اورول است؛ وقتی امروز این رمان را می‌خوانیم، برایمان دشوار است که آن را داستان تخیلی به‌حساب آوریم. وقتی روی "پاک‌شده" کار می‌کردم از نو "محاکمه" اثر کافکا را خواندم، یکی از آن کتاب‌هایی است که درشان هیچ چیز عینیت پیدا نمی‌کند، که درشان هرگز گفته نمی‌شود موضوع دقیقاً از چه قرار است. با این‌همه هر لحظه درکش می‌کنیم.

و برشت؟ آیا کار تئاتری‌ات را تحت‌تأثیر قرار داده؟

آها، پرسش خوبی است. (مکث طولانی) "زندگی گالیله" یکی از نمایشنامه‌های مورد علاقه‌ی من است. چرایی‌اش را اغلب از خودم پرسیده‌ام، اما تا امروز پاسخ قانع‌کننده‌ای نیافته‌ام. بی‌وقفه از نو می‌خوانمش و هربار از اینکه توانسته‌اند چنین نمایشنامه‌ی گیرایی با موضوع علوم طبیعی بنویسند به شگفت می‌آیم. موضوعی که در آن طرح شده، همان ارزش نسبی حقیقت، خیلی به "عشق فدر" ربط پیدا می‌کند؛ اینکه در زندگی چقدر دروغ را برای نجات خودمان انتخاب می‌کنیم؟ در "گالیله"، پرسش اصلی اثبات این نیست که آیا زمین دور خورشید می‌گردد یا برعکس، بلکه مسأله حقیقت است و اینکه باتوجه‌به آن چگونه رفتار می‌کنیم.

sarah_kane

به دروغ فدر اشاره می‌کنی که در آن هیپولیت به او تجاوز کرده بود؟

بله و هیپولیت، که او هم از آن طرف دروغ می‌گوید، چراکه تجاوز را می‌پذیرد. با ‌این‌همه او همزمان دارد حقیقت را می‌گوید، چراکه دروغ فدر تنها بیان ممکن برای کاری است که با او کرده، طوری‌که سرانجام دروغ به حقیقت بدل می‌شود. زبان واژگان دیگری برای توضیح رفتارش در اختیار ندارد. در دوره‌ای که "عشق فدر" را می‌نوشتم، بسنده کردن به حقیقت ذهن مرا بسیار مشغول کرده بود… در آن زمان خیلی افسرده بودم

آیا خودت همیشه صداقت را تجربه کرده‌ای؟

مدام سعی می‌کنم. نتیجه‌اش این است که می‌توانند مرا بینابینی درک کنند. فکر می‌‌کردم "ویران" صادقانه‌ترین متنی است که تابه‌حال نوشته‌ام، اما برای وقیح بودن سرزنشم کردند که از اساس حتی در تضاد با صداقت قرار می‌گیرد.

می‌توانی بگویی چرا برای تئاتر می‌نویسی؟

این شکلی است که ترجیح می‌دهم، چون نمایشِ زنده است. او خودش را می‌آفریند بدون اینکه چیزی بتواند با آن مخالفت کند، رابطه‌ای آنی بین صحنه و سالن، رابطه‌ای که با فیلم نداریم. برای فیلمی که سناریویش را نوشتم، "پوست"، مردم می‌توانند بیرون بروند یا کانال را تغییر بدهند بدون اینکه هیچ تأثیری در فیلم داشته باشد، فیلم ادامه پیدا می‌کند، بدون اینکه به‌هیچ‌وجه تغییر کند. در عوض، وقتی کسی در حین اجرای "ویران" بلند می‌شود و بیرون می‌رود، این به عنصر سازنده‌ی تمامی تجربه بدل می‌شود. تعامل بین نمایشنامه و مخاطب را دوست دارم.

پس وقتی کسی بلند می‌شود و می‌رود، برای تو شوک نیست؟ بیشتر اوقات می‌خواهیم برای کاری که انجام می‌دهیم دوستمان بدارند.

(می‌خندد.) من امید روزی را که چنین اتفاقی بیفتد از دست داده‌ام. وقتی کسی می‌رود، دست‌کم اتفاقی می‌افتد. یعنی دست‌کم مردم به خواب نرفته‌اند. خیلی نگران نیستم، دست بالا به خشمم می‌آورد چون در اصل می‌توانستیم بلیط ورودی را به کسی بدهیم که شاید از نمایشنامه خوشش می‌آمد.

unnamed

به عقیده‌ی خودت چه کسانی بیشتر از همه بر تو تأثیر گذاشته‌اند؟ به نظر می‌رسد که زیاد می‌خوانی.

بله. نام بردن از تأثیرات مستقیم همین‌جوری دشوار است، مگر اینکه شاید هارولد پینتر، هاوارد بارکر و ادوارد باند. عمدتاً به ادبیات اروپایی علاقه دارم، به‌ویژه بخش مربوط به قاره [اروپا]. قبلاً کمی درباره‌ی کافکا صحبت کردیم. با این‌همه، هنگام نگارش هر نمایشنامه، متون خاصی را مجدداً بی‌وقفه بازخوانی می‌کنم. برای "پاک‌شده"، "ویتسک"، "۱۹۸۴"، "سونات اشباح" استریندبرگ و "شب دوازدهم" شکسپیر بودند. برای "ویران" حتی آشکارتر بود، چراکه این نمایشنامه برای من از سه بخش تشکیل شده؛ بخش نخست به‌شدت به ایبسن گرایش داشت، بخش دوم به برشت و بخش سوم به بکت. به اینها باید "لیرشاه" شکسپیر اضافه شود. برای "عشق فدر"، "بعل" و "بیگانه‌"‌ اثر کامو بودند. برای "عطش"، چهارمین نمایشنامه‌ام، "سرزمین هرز" اثر تی. اس. الیوت، و برای نمایشنامه‌ی جدید آرتو است که فعلاً مشغولم کرده.

پیش از این هرگز آرتو و باتای نخوانده بودی؟

نه. باورکردنی نیست، نه؟ خیلی وقت بود که به من می‌گفتند می‌باید آرتو را خیلی دوست داشته باشم، ولی من آثارش را هیچ نمی‌شناختم. در دانشگاه، از طرف مدرسی به من توصیه شده بود که من آن‌قدر ازش متنفر بودم که خودم را به طور خودکار متقاعد کردم که اگر کسی مثل او آرتو را دوست داشته باشد، باید وحشتناک باشد. اما اخیراً خودم آن را کشف کردم و هرچه بیشتر می‌خوانمش، بیشتر مجذوب می‌شوم. جستارهایش درباره‌ی تئاتر نفسگیرند و این‌همه ارتباط نمایشنامه‌های من با آنها شگفت‌انگیز است. بااین‌حال آرتو نخستین نویسنده‌ی این جریان است که من تاکنون به او پرداخته‌ام. مطمئنم که پس از او به سراغ باتای خواهم رفت.

 

تئاتر نمایشنامه شکسپیر سارا کین
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین