کد خبر: 63789 A

خائن کشی مسعود کیمیایی خیانت به تاریخ است/ این باشکوه ترین فیلم او در سال های اخیر است/ دعوا بر سر فیلم تازه کیمیایی رسانه ای شد/ خوب ، بد ، زشت باز هم کلید خورد

خائن کشی مسعود کیمیایی خیانت به تاریخ است/ این باشکوه ترین فیلم او در سال های اخیر است/ دعوا بر سر فیلم تازه کیمیایی رسانه ای شد/ خوب ، بد ، زشت باز هم کلید خورد

باز هم فیلمی از مسعود کیمیایی دو قطبی آفرید، مخالفان و موافقان به صف! دو روایت تیز و تند از دو طرف را بخوانید:

ایران آرت: کل کل مهران مدیری و علی اوجی بر سر چرایی نیامدن مسعود کیمیایی به نشست خبری پس از اکران فیلم در چهلمین جشنواره فیلم فجر، نشان داد که باز هم فیلم تازه کیمیایی محل دعواست.

دو روایت زیر نمونه جالب مخالفان و موافقان این فیلمساز کهنه کار است. اتفاقن هر دو در رسانه اصولگرا منتشر شده اند.

 

خیانت به تاریخ در خائن کشی/ تطهیر شخصیت بزهکار مهدی بلیغ / گویی از نظر مسعود کیمیایی، مصدق نه نخست‌وزیر کشور، بلکه سردسته دزدان است! ​

 

مصطفی قاسمیان در خراسان زیر تیتر خیانت به تاریخ در خائن کشی نوشته است: جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی با تطهیر شخصیت بزهکار «مهدی بلیغ» ، بزرگ ترین کلاهبردار تاریخ معاصر او را از حامیان نهضت ملی شدن صنعت نفت معرفی می‌کند که هیچ سندیت تاریخی ندارد

روز سه‌شنبه 20 بهمن ماه، فیلم سینمایی «خائن‌کشی» ساخته جدید مسعود کیمیایی در جریان نمایش فیلم‌های چهلمین جشنواره فیلم فجر، روی پرده سینماهای مشهد رفت. اثری که با وجود برخی ظواهر جالب توجه، با ضعف‌های متعددی خصوصا در درام و فیلم نامه مواجه است و واکنش‌های منفی تماشاگران در سالن را برانگیخت  تا جایی که عده‌ای از تماشاگران از سالن بیرون رفتند. شمار زیادی از کاربران شبکه‌های اجتماعی نیز با نارضایتی از تجربه تماشای فیلم جدید کیمیایی یاد کرده‌اند.

ماجرای فیلم سینمایی «خائن‌کشی»، درباره ماه‌های پس از ملی شدن صنعت نفت ایران در سال 1330 است. در حالی که دولت دکتر محمد مصدق با مشکلات فراوانی خصوصا تحریم‌های بین‌المللی مواجه است و به فروش اوراق قرضه برای اداره کشور مجبور شده، عده‌ای به سرکردگی سهراب صفا، مهدی بلیغ و شاهرخ به بانک ملی ایران دستبرد می‌زنند تا با درآمد حاصل از این سرقت، اوراق قرضه دولت را بخرند و به دولت مصدق کمک کنند. «خائن‌کشی» در عین این که سوژه‌ای جذاب، تولیدی پرهزینه و تصاویری خوش‌رنگ‌ولعاب دارد  اما در امر فیلم نامه با ضعف‌های عجیبی روبه‌روست. شخصیت‌های فیلم، کاملا بی‌شناسنامه و فاقد هرگونه پیشینه و شخصیت‌پردازی‌اند؛ گویی هیچ انگیزه و کار دیگری جز سرقت و مبارزه در کنار مصدق ندارند. به علاوه شخصیت‌ها بسیار شبیه یکدیگرند و به نظر می‌رسد از یک کاراکتر رابین‌هودطور، چندین نسخه شبیه‌سازی شده تا در این سرقت و ماجرا شرکت کنند. فیلم نامه «خائن‌کشی» مملو از دیالوگ‌هایی به سبک خاص کیمیایی است که قصه فیلم را جلو نمی‌برند و تنها به ارائه شعارهای پرطمطراق در مدح «مردم» و «ملی شدن نفت» می‌پردازند. در کنار برخی ایرادات دیگر فیلم نامه که در برابر آن چه گفته شد، ناچیز است، در فیلم جدید کیمیایی، دست نویسنده در بسیاری اتفاقات دیده می‌شود و به نظر می‌رسد درام به شکل طبیعی رشد نکرده است.

نکته مهم دیگر درباره «خائن‌کشی»، بحث‌های تاریخی مرتبط با آن است. «مهدی بلیغ» با بازی امیر آقایی که کاراکتر اصلی فیلم است در حالی در این فیلم ،حامی دولت ملی دکتر مصدق معرفی می‌شود که نه حمایت بلیغ از مصدق، بلکه هرگونه ارتباط میان این دو، هیچ سندیت تاریخی ندارد. مهدی بلیغ که به عنوان بزرگ ترین کلاهبردار تاریخ کشور شناخته می‌شود و می‌گویند کاخ دادگستری تهران را به دو خارجی فروخته است، در «خائن‌کشی» حامی مصدق است و یارانش برای دیدار خصوصی با مصدق، به دفتر کار او می‌روند! گویی از نظر مسعود کیمیایی، مصدق نه نخست‌وزیر کشور، بلکه سردسته دزدان است! این ایراد مهم فیلم نامه را می‌توان توهینی به نهضت ملی شدن نفت ایران دانست؛ چراکه بنا بر آن چه در تاریخ آمده، در زمان فروش اوراق قرضه توسط دولت مصدق، مردم ایران برای خرید این اوراق هجوم بردند و رهبران سیاسی از جمله آیت‌ا... کاشانی، نیز مردم را به این کار تشویق کردند. ماجرای کودکانی که قلک‌های خود را می‌شکستند تا با خرید هرچند ناچیز اوراق قرضه، به دولت دکتر مصدق در قطع دست بیگانگان از ثروت ملی ایرانیان، کمک کنند، از جمله اتفاقات چشمگیر و محکم تاریخی است. حال این‌گونه که «خائن‌کشی» روایت کرده، گویی سارقان به یاری مصدق رفته‌اند تا اوراق قرضه را بخرند!

مضاف بر این که کل ماجرا، یک گاف بزرگ نیز دارد. دزدان در حالی از بانک ملی ایران سرقت می‌کنند و می‌خواهند پول‌های دزدی را به دولت بدهند که بانک ملی متعلق به خود دولت است! بنابراین گروه مهدی بلیغ و سهراب صفا، از جیب دولت مصدق می‌دزدند تا به خود دولت کمک کنند! این در حالی است که در آن برهه تاریخی تا 9 سال بعد، ایران بانک مرکزی ندارد و وظیفه چاپ پول به عهده همان بانک ملی است، بنابراین به نوعی، بانک ملی همان بانک مرکزی کشور است. این امر بدیهی است که نمی‌توان از بانک مرکزی کشوری، دزدی کرد تا به دولت صاحب همان بانک، کمک کرد! به نظر می‌رسد اگر مسعود کیمیایی برای ماجراهای تاریخی که در «خائن‌کشی» روایت کرده، اسناد تاریخی دارد چه بهتر است که رو کند تا همگان با چهره دیگری از بلیغ که این فیلم مدعی وطن‌دوستی اوست، آشنا شوند.

این پایان مطلب خراسان است.

مسعود کیمیایی

قهرمانان دیر وقت / این باشکوه ترین فیلم مسعود کیمیایی در این سال هاست/ روایت مطلوب کیمیایی الزاما با آنچه به‌عنوان تاریخ ثبت شده انطباق ندارد

 

سعید مروتی از روزنامه نگارانی که همواره مسعود کیمیایی و آثارش را ستایش کرده است در روزنامه همشهری که اتفاقن حالا دیگر این هم یک رسانه اصولگرا محسوب می شود، زیر تیتر قهرمانان دیر وقت نوشته است:

دیدار با مسعود کیمیایی بهانه نمی‌خواهد، که هر حضوری کنار او غنیمت است. فیلمساز تاریخ‌ساز سینمای ایران در گذر از ۸۰‌سالگی همچنان سر پرشوری دارد و سیمایی از مردان و زنان پاک‌باخته‌ای ترسیم می‌کند که شبیه زندگی روزمره نیستند چون از دل واقع‌گرایی چرک و تخت سینمای امروز ایران بیرون نمی‌آیند.

دیدنش بهانه نمی‌خواهد اما این بار نمایش «خائن‌کشی» در جشنواره، فرصتی می‌شود برای ملاقاتی دوباره با آقای عشق و معرفت و رفتن به کوی دوست. کیمیایی با زانویی که همچنان درد می‌کند، خسته‌تر از آن است که بشود مثل همیشه با فراغ بال در محضر گرمش نشست. نیم ساعت پیش برای احوالپرسی و گذاشتن قرار عکاسی تماس گرفته‌ام و حالا پیش او هستیم. با تمام خستگی‌ای که از صدایش هم قابل تشخیص است و با وجود پا دردی که مدتی است آزارش می‌دهد و هنوز تجویز هیچ پزشکی سلامتی‌اش را بازنگردانده است.حالا کنار آقای کیمیایی هستیم که خائن‌کشی‌‌اش را می‌شود این روزها در جشنواره دید؛ فیلمی که برای پرده بزرگ سینما ساخته شده و تفسیری است از تاریخ و درسی است در سینما. شاید بشود گفت باشکوه‌ترین فیلمی که در این سال‌ها ساخته است. فیلمی درباره دهه پرجوش و خروش ۳۰، مصدق، نفت، ایران تحریم شده، اوراق قرضه ملی و مردان و زنانی آرمان‌گرا که به ستیز می‌اندیشند.

در میانه عکاسی می‌پرسم:« آقای کیمیایی چرا مصدق و دهه ۳۰؟» پاسخ کیمیایی کوتاه است؛«چون هر چه داریم از مصدق و نفتی است که او ملی کرد.»

داستان علاقه مسعود کیمیایی البته خیلی قدیمی‌تر از این حرف‌هاست. دوران کودکی کیمیایی به سال‌های پرالتهاب ابتدای دهه ۳۰بازمی‌گردد.

این تکه از مصاحبه‌ای با کیمیایی نشان می‌دهد چرا و چگونه مصدق در ذهن او ماندگار شده است؛«بچگی من با سال‌های پرحادثه جنگ جهانی دوم و بعد تبعاتش مصادف بود. شروع‌شدن و به نوعی داغ‌شدن مارکسیسم در جهان که دامنه‌اش به ایران هم رسیده بود و به‌اصطلاح از شوروی و بعد چین نشت کرده بود به کشورهای جهان سوم. سال‌های نفت.سال‌های ملی‌گرایی، سال‌های دکتر محمد مصدق، رفتن شاه، بازگشت شاه و غائله ۲۸مرداد... سال‌هایی که تنها حزب روشنفکرانه‌ای که وجود دارد و روشنفکران را جذب می‌کند حزب توده است. بعد انشعاب‌های پی‌درپی است که به شکل‌های مختلف حزب‌ها و سازمان‌ها ساخته می‌شوند. شرایطی که روزبه‌روز و فصل به فصل تغییر می‌کند. من هنوز بچه‌ام ولی می‌فهمم که مثلا خواهرم که از من بزرگ‌تر است در یک جریان سیاسی است و برادرم باز درگیر یک جریان فکری سیاسی دیگر.پدرم اصلا جزو ملیون اول بود و سخت دوستدار دکتر مصدق. با تمام ابعادش رخدادهای سیاسی را دنبال می‌کرد تا آنجا که به مجلس برود یا در صنف خودش تمام اختیارات و توانایی صنف را بگذارد برای تقویت جریان فکری که به آن تعلق خاطر دارد.»(همشهری، ۷ مرداد ۱۳۹۸)

کیمیایی پیش از این در ادبیات هم سراغ این مقطع حساس تاریخ رفته بود.رخدادهای دوران مصدق در«جسدهای شیشه‌ای» قابل مشاهده است؛ رمانی که بخشی از وقایع‌اش در سال‌های ابتدایی دهه ۳۰ می‌گذرد؛«بوی بهار می‌آمد. بوی بهار در طبیعت بود. بویی که در تهران می‌آمد، بوی باروت و بوی خیانت و بوی شکار قدرت بود. وقتی افسران بازنشسته به خانه دکتر مصدق حمله کردند و قصدشان کشتن مصدق بود، رحیم و سروش کلاه‌های نظامی‌شان را کنار گذاشته بودند و پاچه می‌خوردند.» (جسد‌های شیشه‌ای، صفحه ۲۴۰)

مرداد ماه، ماران سیاست جان می‌گرفتند و در خنکای باغ‌ها و خانه‌های بزرگ پنهانی آماده می‌شدند. گرما در خوزستان بیداد می‌کرد. از سرخوشی، مهندسان و کارگران شرکت نفت تخم‌مرغ روی لوله‌های نفت می‌پختند. در باغی بزرگ سرلشکر مصطفی مقدم، کنار جویباری آرام و خانگی، سرتیپ گیلانشاه، سرلشکر باتمانقلیچ، سرتیپ نقی‌زاده، فرامرزی و چند تای دیگر، سقوط مصدق را دلالانه ارزیابی می‌کردند و حفره‌های نقشه کودتا را تعمیر می‌کردند.(همان، صفحه‌های ۲۸۱ و ۲۸۲)

   از زمانی که یادم می‌آید هر وقت به دیدار مسعود کیمیایی رفته‌ام تصویری از محمد مصدق همیشه در گوشه‌ای از کادر خودنمایی می‌کرده است. آدم‌های آرمان‌گرای کیمیایی در خائن‌کشی شیفته مصدق‌اند. در روایت مطلوب او  که الزاما با آنچه به‌عنوان تاریخ ثبت شده انطباق ندارد، تصویری از مصدق ارائه می‌شود که با جهان خائن‌کشی منطبق است. تصویری که در آن می‌شود همراهی رهبر جبهه ملی را با آرمان‌گرایان فیلم مشاهده کرد.

کیمیایی در خائن‌کشی به روال معمول و متداول داستان نمی‌گوید. بهترین داستانگوی سینمای قبل از انقلاب، سال‌هاست که ابزار‌های بیانی‌اش را تغییر داده است. برای پاسخ به این پرسش تکراری که چرا کیمیایی دیگر «قیصر» و «گوزن‌ها» نمی‌سازد باید تفاوت‌های دو دوران (قبل و بعد از انقلاب) و تأثیرش بر فیلمسازی که زمینه کارش همیشه متن جامعه بوده را لحاظ کرد و از این منظر به تحلیل فاصله گرفتن او از روایت‌های سرراست و کلاسیک سیاه و سفید‌های محبوبش پرداخت. هرچند کیمیایی، فیلم داستا‌ن‌گوی سرراست هم در این دوران ساخته است. (مثل «سرب» یا نمونه متاخری چون«خون شد»). در خائن‌کشی او با شیوه خاص و همخوان با جهان تالیفی‌اش، در ترسیم روابط آدم‌ها، نحوه روایت و جنس گفتارنویسی، حساسیت و دقتی ویژه را سراغ می‌گیرد. انبوه ارجاعات تاریخی و نگاه خاص کیمیایی به سیاست در کنش‌ها و گفت‌وگو‌هایی شکل می‌گیرد که شاید برای تماشاگر ناآشنا به سیاست و تاریخ خیلی قابل درک نباشد. ضمن اینکه کیمیایی با تاریخ از منظر خود مواجه می‌شود ؛ او در خائن‌کشی تاریخ را از منظر امروز واکاوی می‌کند و به نوعی حکایت دیروز را به شرایط امروز پیوند می‌دهد. این را می‌شود در برخی از گفتارهای فیلم مشاهده کرد. شهودی که برخی از شخصیت‌ها نسبت به وقایع و رخدادهای آن سال‌ها دارند از همین نقطه می‌آید. این روایت کیمیایی در فیلمی داستانی از یک دوران است. روایتی که در آن انبوهی از آدم‌ها حضور دارند و خائن‌کشی را به پر کاراکتر‌ترین فیلم کیمیایی بدل کرده است. از شروع پرضرب و حادثه فیلم با سرقت  از بانک ملی هنگام کسوف (که احتمالا تنها تکه بازمانده از ماجرای مهدی بلیغ در فیلم است)، وارد جهان کیمیایی می‌شویم. گفتار مهدی (امیر آقایی) خطاب به حاضران در بانک، حکم معرفی این شورشیان آرمان‌خواه را نیز دارد؛ «این اسلحه‌ای که دست من می‌بینید برای عدالته.ما دزد نیستیم. این پولا رو نمی‌دزدیم. ما به امانت می‌بریم. برای فردای همه‌تون.» از اینجا فیلم با ماجرای اوراق قرضه ملی دولت مصدق در دوران تحریم نفت ایران پیوند می‌یابد. موقعیتی داستانی که در بستری تاریخی شکل می‌گیرد. اینجاست که مصدق هم با شاهرخ (پولاد کیمیایی) و سهراب (مهران مدیری) مواجه می‌شود. این پیوند میان شخصیتی تاریخی با کاراکترهای یاغی برساخته کیمیایی نحوه مواجهه اثر با رخدادهای سیاسی- تاریخی را هم نمایان می‌کند. فیلم از آرمان، مبارزه و عالم سیاست می‌گوید. از عشق و رفاقت که البته در سراسر اثر با سایه‌ای از خیانت همراه است. با شخصیت‌هایی که به سیاق همیشه کنشمند هستند. پناه بردن یاران به خانه‌ای که دور از گزند اغیار بمانند و در نهایت محاصره خانه و انفجاری که همه را به یاد گوزن‌ها می‌اندازد، مجموعه ارجاعات سینمایی اثر را کامل می‌کند. خائن‌کشی فیلم دشواری است که سبک بصری و حال و هوای غریبش، هیچ ربطی به سینمای ایران ندارد. در هیچ درام حتی تاریخی‌ای از سینمای ایران، قهرمانان در دل شهر، برای رسیدن به رفقایشان مثل وسترن‌های سام پکین‌پا با اسب به تاخت نیامده‌اند و صحنه ‌جان سپردنشان یادآور وسترن محبوب دیگری (بوچ کسیدی و ساندنس کید) نبوده است. خائن‌کشی فیلمی است که با مهارت فن سالارانه، هنرمندانه ساخته شده است. حرف آخر کارگردانی که در ۸۰سالگی همچنان پرشور فیلم می‌سازد و روایت تلخش از این حماسه شکست  را با شکوه بصری خیره‌کننده‌ای همراه می‌کند؛ بی‌شباهت به هر فیلم دیگری از سینمای امروز ایران که تک‌افتادگی و فاصله‌اش از پسند روز را با صدای بلند فریاد می‌زند.

این پایان مطلب همشهری است اما به یقین پایان بحث درباره فیلم خائن کشی مسعود کیمیایی نیست که حتی نیامدن به نشست پس از فیلم باعث کل کل مهران مدیری و علی اوجی و هزار تا داستان می شود.

 

محمد مصدق مسعود کیمیایی مهدی بلیغ فیلم خائن کشی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین