کد خبر: 74111 A

به کدام گناه ۱۲ روز بمباران شدیم؟!!!/ حسین هاشم پور و حس دو گانه این روزها

به کدام گناه ۱۲ روز بمباران شدیم؟!!!/ حسین هاشم پور و حس دو گانه این روزها

این دو روز دهها دوست عزیز هنرمند و روزنامه نگار زنگ زدند و گفتند : زنده اند! حسین تو زنده ای؟! آزاده و ری را خوب هستند؟! " می خندند و بغض دارند.

ایران آرت : حسین هاشم پور

احتمالن هم داستانیم : در این لحظه حس دوگانه ای دارم :امیدوار و نا امید !!

مانند آن که از عمق تونلی سیاه و تاریک نجات پیدا کرده ، چشمان مان هنوز به نور و روشنایی عادت نکرده است؛

عصبی و منگ یم! آنچه در آن ۱۲ روز بر سرمان آوار شد سکانسی سوررئال از یک فیلم دارک وحشتناک بود؟!! چه بی خبر به ما و زندگی پیش پاافتاده مان تجاوز شد؛ چرا ؟! چرا استحقاق چنین ظلمی را داشتیم ؟!

و حالا ماییم و دو راهی امید و نا امیدی.

از یک سو انگار عمر دوباره ای پیدا کرده ایم؛ تا دیروز نمی دانستیم بمبی که از آسمان می بارد سهم ماست و تمام؛ 

راستش از روزهای هفتم و هشتم دیگر توان تخلیه کردن منطقه ای هم نداشتیم و عزیزانی مانند "صالح بایرامی، سارا جودت ..." در همین تراژدی سیاه رفتند و رفتند و الان نیستند که ببینند وضعیت سفید شده است و عمر دوباره را جشن بگیریم... هزاران افسوس...

و از سوی دیگر ناامید که یعنی چی ۱۲ روز آماج بمب و جنگ بودیم ، به کدامین گناه؟!

چرا ما این قدر بدبختیم که بلا مثل باران بر سرمان می بارد؛ زندگی یک جای سالم برای مان باقی نگذاشته است؛

۲۲شهریور ۱۳۹۹ یادداشتی در روزنامه شرق و ایران آرت 

منتشر کردم : " چه جوری همه ما بازنده شدیم ؟! "

پنج سال پیش نوشته بودم : " همه ما روی دور باختیم،  راستش مدت هاست سعی می کنم ذهنم را از این واقعیت ملموس پرت کنم اما تلاشم بیهوده است، آن ناامیدی که از آن فرار می کردیم این روزها مثل خون در وجودمان جریان دارد؛  حالا دیگر همه حواسم متوجه این نکته است که همه ما چه بی سر و صدا، با هم رو به بدبختی سیر می کنیم. نه اینکه فکر کنید فقط افزایش باورنکردنی هزینه های زندگی، اجاره خانه های سرسام آور و مایحتاج روزانه مرا متوجه این مطلب کرده، نه،  راستش روی نزار، نالان و عصبی مردم را در کوچه و خیابان می بینم پشتم می لرزد، باورم بیشتر و بیشتر می شود که بوی بهبود روزگار با ما ایرانیان فرسنگ ها فاصله دارد. خوشبختی، آسودگی خیال، یک جور رفاه عادی خیلی معمولی، خیلی خیلی از ما دور است و بعید است حالا حالاها دست مان به دامانش برسد ....""

پنج سال پیش به اتهام سیاه نمایی، مواخذه شدم ...

حالا چهارم تیر ۱۴۰۴ " دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره ..."

بی انرژی ایم برای از نو بلند شدن و از نو دویدن و دویدن و نرسیدن مانند همه این ۵۰ سال گذشته.

مردمان کشورهای توسعه یافته هیچ، چرا شبیه همسایه های اماراتی، قطری زندگی نمی کنیم ؟!!

این دو روز دهها دوست عزیز هنرمند و روزنامه نگار زنگ زدند و گفتند : " زنده اند ! حسین تو زنده ای ؟! آزاده و ری را خوب هستند ؟! "

می خندند و بغض دارند....

برای "ری را" جانم برای هزاران "ری را" نازنین ی که در ایران نفس می کشند و با همه وجود تلاش کردیم درد کشنده جنگ را حس نکنند باید بایستیم و زندگی کنیم ...

 اما این بار چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید و زیست... برای تراز های یک ایرانی مدرن و معاصر.

دوست هنرمند عزیزم، بیش از همیشه به هنرت که چسب زخم های ماست، نیاز داریم، باید شیشه روح مان را بچسبانیم مبادا بمب های دور و بر بپاشد به درون مان.

حسین هاشم پور
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین